چرا دخترها ازدواج نمی کنند | عشق را نیافته اند!

ساخت وبلاگ
چرا دخترها ازدواج نمی کنند عشق را نیافته اند

چرا دخترها ازدواج نمی کنند این مقاله بحث بر سر دخترانی است که ازدواج نکردند و در مصاحبه هایی که با آنان به عمل آمد اظهار داشتند که یکی از دلایل اصلی شان برای ازدواج نکردن آن است که مطلوب خود یعنی عشق را نیافته اند

مقدمه:

در این مقاله بحث بر سر دخترانی است که ازدواج نکردند و در مصاحبه هایی که با آنان به عمل آمد اظهار داشتند که یکی از دلایل اصلی شان برای ازدواج نکردن آن است که مطلوب خود یعنی عشق را نیافته اند. عده ای بر این باورند که مفهوم ِ عشق پدیده ای مبهم است. پدیده ای مبهم که در رمان های عاشقانه و یا سریال تلوزیونی باید جستجو شود و تصوری فانتزی و به دور از واقعیت برای بیندگانشان فراهم می آورند. در اینجا اما از نظرات اریک فروم در این باره کمک گرفته ایم و تجزیه و تحلیل وی درباره ی این مقوله و جالب اینجاست که آنچه که اریک فروم میگوید و تحلیلی که از عشق ارائه میکند تصویری پخته است و با برداشت های دختران ِ جوان مورد مصاحبه انطباق ِ شگرفی دارد.در این مقاله با دختران سنین بیست و هشت تا سی و پنج ساله مجرد ساکن شهر تهران مصاحبه هایی به عمل آمده و از لابه لای حرفهایشان مفاهیمی بیرون کشیده شده که با نقطه نظرات ِ فیلسوفِ اجتماعی اریک فروم همخوانی دارد. در اینجا متوجه میشویم که تصور این دختران در روشنایی بلوغ شکل گرفته، روشنایی بلوغی که سایه در دوران مدرن دارد. دوران ِ مدرنی که آزادی انتخاب و اضطرابِ بار آن را هم زمان برایشان به همراه آورده است.

از دیدگاه اریک فروم عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم. عشق یک حالت عاطفی شدید شامل جذبه و کشش، شوق جنسی و توجه عمیق نسبت به دیگری است.از دید وی عشق چندین حالت دارد، عشق مازوخیستی، این عشق ریشه در پیوند مادر به فرزند است نیاز جنین و مادر به یکدیگر که فروم آن را پیوند تعاونی می نامد. با همدیگر زندگی می کنند و جنین جزئی از دنیای مادر است، حیاتش را از وی می گیرد و زندگی مادر نیز با تکامل وی بهتر می شود این دو پیوند مستقلند، ولی از نظر روانی پیوستگی وجود دارد. صورت منفی این نوع پیوند همان مازوخیسم(تسلیم) است. شخص مازوخیست برای فرار از احساس تنهایی و دوری خودرا جزئی از شخص دیگر می بیند. فرد مازوخیست خود را به دست دیگری می سپارد و نیازی به تصمیم گیری ندارد و خود را در دست دیگری می داند و می بیند. نوع دیگر پیوند تعاونی سادیسم است نقطه ی مقابل مازوخیسم است و شخص دیگری را جز لاینفک خود می سازد تا به این وسیله از احساس تنهایی و زندانی بودن خود فرار کند، فرد سادسیت با در بر کشیدن شخصی که او را می پرستد مغرور می شود و خود را بالاتر از آنچه هست می بیند. فروم نقطه مقابل این دو پیوند یا به اصطلاح خود تعاونی را در عشق بالغ انسان کامل می بیند و می گوید، این پیوند زمانی صورت می گیرد که وحدت و همسازی شخصیت آدمی و فردیت او را محفوظ می دارد. عشق نیروی فعال بشری است، نیرویی است که موانع بین انسانها را می شکند و انسانها را به هم پیوند می دهد. عشق انسان را بر احساس انزوا و جدایی چیره می سازد و با وجود این به او امکان می دهد خودش باشد و همسازی شخصیتش را نیز حفظ کند. در عشق تضاد جالبی رخ می دهد، عاشق و معشوق یکی می شوند و در عین حال از هم جدا می مانند. فروم می گوید عشق فعال بودن است، نه فعل پذیری، پایداری است نه اسارت، فروم خصیصه ی اصلی عشق را در نثار کردن می بیند. به اعتقاد فروم انسان از آن چیزی که در وجودش زنده است به دیگری می بخشد؛ از شادیش، از علاقه اش و از ادراک و داناییش از خلق خوشش و از غم هایش به مصاحبش نثار می کند. فرد دیگری را احیا می کند و درعین آن از انعکاس حیات دیگری بارور می گردد. فروم معتقد است عشق تولید عشق می کند. وی بر این باور است که عشق در این معنا عناصر ویژه ای داردکه عبارتند از، احساس دلسوزی، احساس مسئولیت، احترام و دانایی وسپس سعی دارد تا هر کدام از این عناصر را در رابطه با عشق توضیح دهد، درمورد دلسوزی بر این باور است که عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه به آن مهر می ورزیم. عشق را رنج بردن برای چیزی وپروردن آن می داند. در مورد حس مسئولیت می گوید پاسخ آدمی است به احتیاجات یک انسان دیگر. در مورد احترام نیز بر این باور است که احساس مسئولیت ممکن است به آسانی به سلطه جویی و میل به تملک دیگری سقوط کند . منظور از احترام ترس و وحشت نیست بلکه توانایی درک طرف آنچنان که وی هست، وآگاهی از فردیت بی همتای اوست. به معنای دیگر یعنی با او آنچنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده ی خودم احساس وحدت کنم. و این به معنای آن است که در این رابطه من باید به استقلال رسیده باشم و اینکه به خاطر خودم و برای راه رفتنم نیاز به دیگری دارم پس باید طرف را استثمار کنم. فروم معتقد است احترام تنها در سایه ی آزادی متولد می شود عشق فرزند آزادی است نه سلطه جویی.« خویشتن عاشق از طریق واگذاری خود به ابژه ی عشق، گسترش میابد .عشق یعنی بقای خویشتن از طریق غیریت خویشتن . و بنابراین عشق یعنی میل به محافظت کردن ،تغذیه کردن، حمایت کردن همچنین یعنی نوازش کردن لوس کردن یا مراقبت حسودانه ، محصور کردن محبوس کردن .عشق یعنی در خدمت بودن تحت اختیار و نظارت بودن منتظر فرمان بودن ولی در عین حال ممکن است به معنای خلع ید و به دست گرفتن هم باشد. سلطه از طریق تسلیم ، معکوس کردن ایثار به صورت افزایش قدرت. عشق دو قولوی به هم چسیده ی حرص قدرت است.»(زیگومونت باومن،1392:33)

در مورد شناخت نیز معتقد است رعایت احترام دیگری بدون شناخت وی ممکن نیست. معتقد است معرفت ارتباط مستقیم با عشق دارد و آن احتیاج در آمیختن با کسی است. وی باور دارد شناسایی کامل فقط به وسیله ی عمل عشق به وجود می آید که ازحیطه ی فکر وکلام تجاوز می کند، و این همان غوطه ور شدن دلیرانه در وصل است، ما مجبوریم خود ودیگری را از نظر عینی کاملا بشناسیم تا قادر شویم واقعیت وی را درک کنیم.تا بر خیال های فریبنده و تصاویر تابدار-غیر واقعی- که از وی داریم فائق آییم .

دلسوزی ، احساس مسئولیت ، احترام و دانایی همه به هم بستگی دارند. به نظر فروم این عناصر فقط در انسانی که بالغ گشته و و نیروهای خود را به صورت ثمر بخشی رشد داده، پیدا می شود. همانطور که می بینیم اریک فروم به عشق توجه ویژه ای دارد به خصوص در قسمتی از کتاب هنر عشق ورزیدن به وصل میان دو جنس مخالف به عنوان گونه ای از انواع عشق اشاره می کند و از افسانه ای صحبت می کند که بر اساس آن زن و مرد ابتدا یکی بودند بر اثر یک اتفاق از یکدیگر جدا می شوند، و از آن پس همواره در صددند تا یکدیگر را بیابند و به وصل یکدیگر نایل آیند. صورتی که فروم از عشق به تصویر می کشد تصویری است پخته و سنجییده، وی عشق را به انواع مختلف تقسیم بندی میکند:

عشق مادر به فرزند ، عشق پدر به فرزند ، عشق به خدا ، و عشق به معشوق به آن صورت که مد نظر ماست البته فروم بر این باور است که اگر آدمی واقعا و صمیمانه کسی را دوست داشته باشد، حتما همه ی مردم دنیا و زندگی را می تواند دوست بدارد. اگر من بتوانم بگویم تو را دوست دارم، با تو همه دنیا را دوست دارم درتو حتی خودم را دوست دارم. این در واقع نگاه فروم به عشق و دوست داشتن است و آن را تنها معنای زندگی می داند .

( تو را به جای همه ی کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم، تورا برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم ،تورا به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست میدارم، تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم، روزگارانی که نمیزیسته ام دوست می دارم ) (همان،18)

تصور دخترانی که با آنها مصاحبه شده شباهت زیادی با آنچه فروم به آنها اشاره کرد دارد. آنچه اکثریت دختران به آن اشاره داشتند تصویری است از خواستن عشق ، داشتن صمیمت ، احترام به فردیت ها و پذیرفته شدن همان گونه که هستند ، خواستن توجه ویژه ای که از حس مسئولیت در قبال دیگری پدید می-آید واز همه مهمتر ایجاد شناخت و دانایی در مورد یکدیگر در روشنایی بلوغ .

مشارکت کنندگان خاطر نشان کرده اند که در جستجوی صمیمت هستند یک نوع همدلی برای رهایی از تنهایی، طاهره در مصاحبه ی خود به این عنصر همدلی و صمیمت تکیه ای ویژه دارد :

«اگر اون طرف آدم من نباشه ، اگر اون صمیمت و همدلی بین ما نباشه ، نمیتونه منو از تنهایی برهونه، حتی فرزندی که از این رابطه بیرون بیاد فرزندی نخواهد بود که تنهایی منو پر کنه.»

«صمیمت مستلزم ذوب یکی در دیگری نیست. در عین حال، صمیمیت رابطه ای پر زحمت است. اگرچه ممکن است دستاوردها و پاداش های آن بسیار باشد، در عوض ریسک آن نیز به همان اندازه بالاست. طرفین انتظارات بالایی از یکدیگر دارند و رضایت از چنیین رابطه ای مستلزم اعتماد بالای طرفین به یکدیگر است. از یک سو برای ایجاد اعتماد، که نقشی ضروری برای حفظ صمیمت دارد، باید به طرف مقابل پایبند و متعهد بود.»(ابرکرامبی:1388،53)

«در حقیقت صمیمیت یک نگرش یا ایستار کاملا مدرن است و می توان آن را درتقابل با نگاه به روابط شخصی شایع در قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم قرار داد. دراین دوران افراد در روابطشان بیشتر مبادی آداب بودند، برای مثال دررمان های جین آستین روابط شخصی رسمی و تابع قاعده اند. درعقل و احساس بیان بی پروای احساسات یا اظهار صمیمت، به خصوص در انظار عموم، خلاف آداب معاشرت و برای خود فرد بالقوه مضر تلقی می شد. روابط میان آدمیان همچون اجرای نمایش تلقی می شد که کاملا تابع عرف و سنت بود. زندگی یک نمایش محسوب می شد.»(همان،55)

«در جوامع معاصر صمیمیت ارزش مثبتی دارد. نقطه مقابل صمیمت رابطه سرد، بافاصله، مودبانه، سطحی یا غیر صادقانه است. صمیمت به منزله ی یک وضعیت ایده آل رفتار بشری از روابط شخصی آدمی گرفته تا حوزه های عمومی تر را نیز در بر می گیرد.» (همان،50)

دختران جوان بر عنصرگریز از تنهایی تاکید خاصی دارند :

اعظم:«تنهایی که همیشه هست و هیچگاه پر نمیشه ، انسان اصولا تنهاست و این تنهایی با هیچ چیز پر نمیشه ، و این رنجیه که همیشه با آدم هست ولی اگر کسی پیدا بشه و تورو در این رنج تنها همراهی کنه و اینو بفهمه و با تو همدلی کنی این خیلی خوبه.»

البته خیلی از دخترها بودندکه معتقد بودند ازدواج صرفا نمی تواند تو را از تنهایی برهاند حتی ممکن است تنهایی تو را عمیق تر و بیشتر کند بنا بر این از رابطه ای نام بردند که صمیمت و همدلی در آن باشد. مریم می گوید :

«ببین مادر من تنهاییش خیلی زیاده حتی با اینکه ما و پدرم دورو برش هستیم اما اون شدیدا و عمیقا احساس تنهایی میکنه شاید یکی از دلایلش هم پدرم باشه که با اینکه در کنارش هست و لی هیچوقت همدل مادرم نبوده و به نظرم این مسئله خیلی مهمه من دوستانی دارم که ازدواج کردند ولی باهاشون که صحبت میکنم میبینم که به هیچ وجهی اون صمیمت و همدلی بینشون نیست ، یکیشون بهم گفت تنها دلیلی که داره با طرفش زندگی میکنه اینه که اسمش روش باشه و اینکه نمیخواد طلاق بگیره .من خودم به هیچ عنوان حاضر نیستم چنین ازدواجی داشته باشم حاضرم تا آخر عمر تنها بمونم و تن به چنین ازدواجی ندم.»

دختران از وجود احترام متقابل و یافتن یار مناسب صحبت می کردند و اینکه ازدواج همراه با عشق تنها در صورت یافتن یار مناسب ممکن خواهد شد و چنین نگرشی در اکثر دختران چه سنتی و چه مدرن وجود داشت به خصوص احترام، دختران جوان بر عنصر احترام متقابل تاکید ویژه ای داشتند، ایریک فروم نیز آن را عنصر سوم تشکیل دهنده ی عشق می داند و می گوید :

«اگر جزء سوم عشق، یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطه جویی و میل به تملک دیگری سقوط می کند. منظور از احترام ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف، آنچنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بی همتای اوست. احترام، یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آن طور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود. بدین ترتیب در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد.» (اریک فروم :39 ، 1395)

زیگموند باومن در مورد عشق رومانتیک چنین میگوید :

عشق رومانتیک یکی از جاهایی است که تصور می شود ایده آل صمیمیت در آن تحقق یافته باشد ایده های مدرن راجع به عشق رومانتیک آن گونه که در کتاب ها و فیلم های سینمایی و ترانه ها بازگو شده اند متضمن ابراز درونی ترین احساس ها و در میان گذاشتن نهانی ترین رازهاست طرح غالب داستان های عشق رومانتیک حاوی یک خواست است ، خواست زن و مردی که در برابر عشق مقاومت ناپذیرشان به یکدیگر به زانو در آمده اند اما با موانع و پیروزیها یی رو برو شدند . این عشق می تواند ابدی بوده و پایانی تراژیک داشته باشد.آرمان های عشق رومانتیک مجالی برای تامل درباره ی رابطه مان فراهم می کنند.

اریک فروم در جایی دیگر درباره یکی دیگر از عناصر از عشق صحبت می کند و آن (دانش) است، دانش به معنای معرفت، به منظور فائق آمدن بر زندان جدایی شناخت.دانش ارتباط دیگری نیز با عشق دارد که ازهمه اساسی تر است و آن احتیاج اساسی در آمیختن با شخص دیگری است. راه دیگری که مارا به سوی آگاهی از راز هدایت می کند عشق است. عشق عبارت است از نفوذ فعالانه در شخص دیگر، که ضمن آن، شوق به دانش در نتیجه وصل آرام می شود.از نظر اریک فروم این شناسایی تنها از راه عشق حاصل می گردد و آن را « عمل عشق » می نامد. وی می گوید این عمل از حدود فکر وکلام تجاوز می کند و آن را غوطه ور شدن دلیرانه در تجربه ی وصل معرفی می کند ؛ ایجاد شناخت، صمیمت و مهر. عشق مسئله ی مهمی برای بسیاری از دختران مورد مصاحبه بود، درطیفهای گوناگون سنتی تا مدرن، ساحل به صورت بارزی به این مسئله اشاره می کند که در جستجوی همیشگی برای یافتن یار موافقش دچار اندوهی بی پایان گشته و خسته است.

«تقریبا همه ی دوستام میدونن که این قضیه برای من یک بحران شده، خیلی فکرمو به خودش مشغول کرده، تقریبا هرروز صبح که از خواب بیدار می شم به خودم میگم دختر بگرد زودتر یارتو پیدا کن و گرنه تنها میمونی تقریبا با 30 درصد فکر و انرژیم کار میکنم 70 درصد بقیه اش رو این فکر مشغول کرده شاید اگر دوست پسر داشتم و یار موافقم همراهم بود اینهه بی تابی نمیکردم منظورم اینه که تنها ازدواج اینجا مسئله ی من نیست.»

چنین گفتگوهایی در بین مشارکت کنندگان کم نیست، لزوم توجه به عشق اینکه «تو تنها نیستی و کسی رو درکنار خودت داری»، جمله ای بود که ساحل در طول مصاحبه ی خود زیاد به آن اشاره داشت، پس در اینجا لزوم تاکید بر عشق و رابطه ی رومانتیک برای دختران مشخص شد، این پدیده البته پدیده ای مدرن است، یعنی در یک ازدواج به دنبال عشق و صمیمت و همدلی بودن و اصولا لزوم توجه به این نکات حاصل پر رنگ شدن هویت های فردی و توجه به خویشتن است، حاصل این امر که دختران دنیای مدرن به هویتشان به عنوان یک فرد آگاه گشته اند و برای رشد و ارتقا این هویت و ارزش بخشیدن به خویشتن به دنبال پیدا کردن «یار» «همدل» «همراه» هستند، همراهی که نه صرفا به دنبال رفع نیاز جنسی و تداوم نسلش باشد بلکه یار که « محرم » باشد . شهلا در قسمتی از مصاحبه اش میگوید :

«خوب به هر حال آدم به یه محرم نیاز داره ، محرمی به غیر از پدر و مادرش که حرفاشو بهش بگه باهاش در دل کنه به هر حال آدم خیلی چیزا رو نمی تونه برای پدر و مادرش بگه.»

شهلا هم در اینجا از وجود یک محرم صحبت کرده، « هر که شد محرم دل در حرم یار بماند» خیلی از مشارکت کنندگان در جستجوی یار موافق هستند و میتوان این را به زبان های متفاوت در لابه لای گفتگوهایشان یافت.

در این بین هم گیدنز از رابطه ی ناب سخن می گوید که بی ارتیاط با بحث ما نیست :

«بر خلاف پیوندهای شخصی یا خصوصی در جامعه ی سنتی رابطه ی ناب وابسته به عوامل برون از زندگی اجتماعی و اقتصادی نیست و چنان می نماید که گویی در فضا شناور است، برای مصورکردن این مفهوم می توان ازدواج را به صورتی که در گذشته متدوال بود درنظر گرفت. ازدواج نوعی قرار داد بود که اغلب به ابتکار والدین یا خویشاوندان و نه خود طرفین امر به تحقق می پیوست. قرار داد ازدواج معمولا به شدت تحت تاثیر ملاحظات اقتصادی قرار داشت و بخشی از داد و ستدها و شبکه های اقتصادی وسیع تر را تشکیل میداد. ولی به طور کلی، در جوامع مدرن این الزامهای برونی و پیش ساخته در حال ریشه کن شدن است. پدیده ای که در اصل همراه با عشق و علاقه رومانتیک و تخیل آفرین به عنوان انگیزه ی اساسی ازدواج بود. بنابراین ازدواج بیش از پیش به صورت رابطه ای در آمده است که دلیل پیدایش و ادامه ی آن احساس رضایت عاطفی خاصی است که از همزیستی و ارتباط نزدیک با همسر مطلوب حاصل می شود.مختصات دیگر، حتی آنهایی که مانند بچه دار شدن اهمیتی ظاهرا اساسی دارند، رفته رفته به صورت نوعی لنگر سنگین در برابر جدایی های احتمال در آمده اند و چندان تاثیری بر حفظ و حراست رابطه-ی اصلی ندارند.

رابطه ی ناب فقط به خاطر آنچه نفس رابطه برای هر دو طرف به ارمغان می آورد مورد علاقه و جستجو است.»

دختران در جستجوی عشق هر کدام در سخنان خود به نوعی از چهار عنصر عشقی که فروم بدان ها پرداخته بود اشاره کردند، نازنین یکی از مشارکت کنندگان بر لزوم احترام گذاشتن به فردیتهای فردی می گوید :

نازنین 28 سال: «من با ازدواج مشکلی ندارم ولی در صورتی که آدمها بفهمند ازدواج کردن به این معنی نیست که تو هر سوارخ هم سرک بکشن، ولی متاسفانه سیستم ازدواج انگار یه جوریه که هویت تو توش حل میشه من با این حل شدن مشکل دارم .»

در واقع آنچه نازنین به آن اشاره می کند یکی از عناصر تشکیل دهنده ی عشق است. فروم می گوید:

«اگر من شخص دیگری را دوست می دارم ، با او آچنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده خودم یا آنچه احتیاجات من طلب می کند احساس وحدت می کنم. واضح است احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم، یعنی آن گاه که بتوانم روی پای خودم بایستم و بی مدد عصا راه بروم، آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط خود دربیاورم یا استثمارشان کنم. احترام تنها بر پایه آزادی بنا می شود. به مصداق یک سروده فرانسوی،«عشق فرزند آزادی است» نه از آن سلطه جویی. (اریک فروم : 39، 1394)

در اینجا می بینیم که یکی از عناصر اساسی عشق یعنی همان احترام یکی از توقعات اساسی دختری مانند نازنین است، نازنین ازدواج نمی کند با اینکه از سوی خانواده تحت فشارها ی مختلف از جمله کنایه های لفظی و حتی محدودیت رفت و آمد مواجه است اما ترجیح می دهد تا به اصول خود پایبند باشد یعنی بتواند با استفاده از عنصر دانش به شناخت طرف مقابلش برسد و از حفظ حریم های شخصی اش مطمئن شود. نازنین معتقد است بدون دوستی و داشتن یک رابطه ی جدی قبل از ازدواج به هیچ عنوان نمی توان به چنین شناختی نائل شد .یعنی برای یافتن عشق برای صمیمی شدن نیاز به شناخت دارد و شاید وصل .

نازنین قبل از آنکه بخواهد جوابگوی سنت های جامعه اش باشد جوابگوی نیاز فردی خویش است ، نیاز فردی-اش برای در جستجوی عشق بودن، در جستجوی آنکه کسی را بیابد که او را همانگونه که هست بپزیرد به حریم اش احترام بگذارد و نخواهد که چیزی باشد غیر از آنچه که هست درصدد آنکه فردیت اش را در رابطه خود حفظ کند و به فردیت طرف مقابلش نیز احترام بگذارد.

اینجا می بینم که دختران بر عنصر شناخت تاکید می کنند.این عنصر شناخت و این دانش از فرد مقابل چگونه باید حاصل آید؟ مسلما این عنصر نیازمند زمان است، در جامعه ی ایرانی و با توجه به سنت های خانوادگی اکثر خانواده ها موافق چنین رابطه ای نیستند و آن را محکوم می کنند. بنا براین اکثر دختران نیز به شکل دیگری عمل می کنند یعنی مخالف آنچه جامعه و مذهب از آنان انتظار دارد و آنهم در خفا .

دل آرام یکی از مشارکت کنندگان می گوید :

دل آرام 30 سال: «من می خواستم خلاف میل خانواده عمل نکنم ولی راستش خواستگارهایی که داشتم هیچکدوم به من نمی خوردند حتی یکیشون 17 سال از من یزرگتر بود و از سوئد اومده بود یه توکه پا زن بگیره و بره و خانواده هم اصرار که همین خوبه برو، ولی من ته دلم راضی نبود اصلن از طرفم شناخت نداشتم و در ضمن با یکی دو هفته از من انتظار داشتن که جواب بدم، واقعا نمی تونستم من دنبال یه رابطه عاشقانه بودم چطور می تونسم بدون وجود صمیمیت، بدون عشق ازدواج کنم، اون خواستگار و خواستگارای دیگه رو هم رد کردم .با اینکه خانواده و به شدت پدرم در مورد ازدواج به بهم فشار وارد میکنن ولی من این رنج و و تیزی حرفها رو به جون خریدم. تصمیم گرفتم تا رابطه ی دوستی قبل از ازدواج رو امتحان کنم این رو خواستم و این کار رو انجام دادم ولی خانواده ام نمیدونن .هیچوقت هم بهشون نمیگم مگه اینکه به ازدواج برسه.جنبه شو ندارن که بدونن.»

در اینجا و با توجه به مطالب عنوان شده میبینیم که یکی از دلایل اصلی دختران برای ازدواج نکردن نیافتن عشق است و همان طور که عنوان شده و از لابه لای مصاحبه دختران میتوان فهمید این است که تصویر این دختران از عشق تصاویرِ غیر واقعی و یا فانتزی نیست. همان گونه که اریک فروم در بیان عشق به( صمیمیت،رهایی از تنهایی، احترام، معرفت و بلوغ) اشاره دارد. این دختران نیز در جستجویش هستند. نه منتظر مردی با اسب سفیدو یا شاهزاده ای از سرزمینهای پریان، چیزی که این دختران خواستارش هستند کاملا منطقی است. خانواده ها هنوز به روال سابق از دخترانش انتظارات ِ مشخصی در این خصوص دارند و جامعه نیز به همین ترتیب، بنابر این دختران خود در جستجوی یافتن انتظارت خود بر میخیزند و از ازدواج های سنتی شانه خالی میکنند.

فهرست منابع :

گیدنز ، آنتونی ،1378، ، تجدد و تشخص ، ترجمه ناصر موفقیان ، تهران ، نشر نی

فروم ، اریک ، 1392هنر عشق ورزیدن ، ترجمه ی پوری سلطانی .تهران، نشر مروارید

ریتزر، جورج ، 1388، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی مجرد، تهران، انتشارات علمی

برمن ، مارشال ، 1386،تجربه ی مدرنیته، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران، انتشارات طرح نو

سیده صبا عربزاده

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 20 آذر 1397 ساعت: 20:49