وهم از خود

ساخت وبلاگ

تعداد بازدید : ۱۳۷

شما فکر می کنید، پس شما هستید. اما شما چه هستید؟

یکی از دست نیافتنی ترین مفاهیم در طول تاریخ طولانی فلسفه و زندگی کوتاه علوم اعصاب در واقع نزدیک ترین چیزی است که احساس می کنیم و آن خود (self) است. چگونه آنرا تعریف می کنید؟ چگونه آن را حس می کنید؟ این “خود” که مظهر همه افکار ما ، آرزوهای ما و اعمال ماست، کجاست؟ آیا آن یک نهاد یکپارچه است؟ یا می توان آن را به زیر خودهای کوچک تر و متفاوت تر تقسیم کرد؟

وهم از خود

نویسنده علمی آنیل آنانتیزوامی (Anil Ananthaswamy) در کتاب جدید خود “مردی که آنجا نبود” خود را از هر زاویه ای بررسی می کند. او بررسی می کند که آیا دانش مدرن از مغز می تواند، رشته ای از منشاء یا بلوک ساختمان های “خود” بدهد. او بیمارانی را ملاقات می کند که ایده مشترک از خود در آنها شکسته است، بیمارانی با سندرم کوتارد (Cotard’s syndrome) که باور دارند وجود ندارند؛ بیماران آلزایمری که کاملا به یاد ندارند چه کسی هستند؛ کسانی که خودشان را با تجربه خارج از بدن مشاهده می کنند و آنهایی که احساس می کنند کاملا تمام و کمال نیستند مگر اینکه قسمتی از بدن خود را حذف کنند.

آیا خود یک نهاد خالص و محکم است؟ آیا خود جنبه های متعددی دارد که هر یک از مکانزیم های مختلفی ساخته شده است؟

احساس ما از خود احساسی شبیه یک چیز جامد است ، اما پس از رسیدگی از نزدیک روشن است که جنبه های مختلفی دارد. برای مثال احساسی از بودن، لنگر انداختن درون یک بدن، اشغال حجمی از فضا توسط بدن، داشتن یک حس مالکیت به بدن خودمان، احساس درک جهان از درون سرمان، درک واقعی بودن برای خودمان و هویت داشتن. همه اینها شامل خود بدنی (bodily self) است.

ما همچنین یک روایت داریم، روایتی که از محدوده زمانی، از اولین خاطرات ما تا آینده را شامل می شود. این یک روایت یا اتوبیوگرافی خود (autobiographical self) است.

نقش خاطرات در ساخت خود چیست ؟  چگونه گسستن خاطرات ما بصورت یک بیماری تدریجی در می آید؟

روایت شخصی ما وابسته به حافظه است، چه حافظه آشکار (explicit memory) برای فراخواندن خودآگاهی یا حافظه روندی (procedural memory) برای یادگیری و بخاطر سپردن، بنابراین به منظور داشتن یک روایت از خود ، سیستم حافظه ما باید بخوبی کار کند. اثرات بیماری آلزایمر بر حافظه کوتاه مدت است. در ابتدا شرایط رشد روایت خود متوقف می شود، از آنجایی که وارد شدن خاطرات جدید به دانش قبلی متوقف می شود. متاسفانه با پیشرفت بیماری، شروع به خوردن خاطرات اولیه می کند، تا زمانی که یک شخص قادر به شناختن نزدیک ترین دوستان و آشنایان نیست. همچنین زوال شناختی جدی بوجود می آید. در نتیجه روایت خود به شدت تخریب می شود.

آیا ایده ی از دست دادن خود، حتی ناراحت کننده تر از مرگ است؟ 

خود نیاز دارد که منسجم باشد، هر تهدید به تمامیت آن ترسناک است. یک تهدید به خود بدنی باعث می شود ما دست به یک عمل بزنیم، تا از خود دفاع کنیم، این طبیعت خود است. بنابراین معقول است که برای برخی از ما از دست دادن خود ترسناک تر از مرگ باشد.

سندرم کوتارد چه کمکی به درک جهانی خود دارد؟

شرایط عصب – روانشناختی، که  انسجام خود را می گیرد، مانند سندرم نادر کوتارد که در آن بیماران اغلب فکر می کنند که وجود ندارند، یا بیماری شایع اسکیزوفرنی که در آن مردم احساس می کنند عوامل کارهای خود نیستند، پنجره ای به خود است.

بسیاری از درک ما در مورد چگونگی یادگیری عملکردهای مغز از مطالعه افرادی است که دچار سکته مغزی، تومور و یا ضربه ی مغزی شده اند، که گاهی اوقات توانایی های خاصی مانند توانایی زبان یا برخی توانایی های حرکتی در آنها از بین رفته است. از این طریق دانشمندان علوم اعصاب قادر به درک، نقش بخش های مختلف مغز هستند. اختلالات عصب روانشناختی، درباره خود نیز نقش مشابهی بازی می کند. آنها به ما در درک اینکه چگونه خود را حس می کنیم، کمک می کند.

آیا بدن نقش مهمی در ساختن خود دارد، یا همه آن در مغز است؟

بدن، مرکز احساس ما از خود است. خود بدنی در ابتدا باید بوجود بیاید. بسیاری از حیوانات احتمالا درکی از خود بدنی دارند. بدن زمینه احساس ما از خود است. خود روایتی (narrative self) تکامل یافته ای از خود بدن (bodily self) است. شواهد زیادی وجود دارد که اختلالات خود بدنی می تواند عواقب شناختی داشته باشد و حتی خود روایتی را تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال آزمایش ها نشان داده است کسانی که تجربه خروج از بدن داشته اند (OBE)، به توانایی فراخوانی درست دنباله ای از رویدادها در طول این تجربه اثر گذاشته است. به عبارت دیگر بودن در خارج از بدن، می تواند به شکل گیری حافظه اپیزودیک یا همان خود زندگی نامه ای اثر بگذارد، از این رو به خود روایتی تاثیر می گذارد. همچنین شواهدی وجود دارد که نشانه های اختلال مسخ شخصیت – که در آن افراد احساس جدا شدن از کالبد یا غریبه شدن از خود را دارند، انگار که فرد خواب می بیند یا بیرون از جسم خود ایستاده است و به خود نگاه می‌کند- می تواند گاهی اوقات بطور موقت رخ داده و در کارهایی که نیاز به توجه شدید بدن است را کاهش دهد.

بنابراین تنها مغز نیست. اشتباه است که فکر کنیم مغز جدا از بدن است. مغز و بدن یک پیوند ناگسستنی دارند.

در بخش “کسی که پای خود را نمی خواست” ، شما مردی را می بینید که به دنبال یک جراح است تا پای خودش را قطع کند. آیا این تجربه، ذهنیت شما از بدن و مفهوم خود را تغییر می دهد؟ آیا علوم اعصاب می تواند پاسخ دهد که چرا برخی از مردم فکر می کنند، اندام بیگانه دارند؟

بله، علوم اعصاب یک فرضیه در مورد اینکه چرا بعضی از مردم احساس می کنند که قسمتی از بدنشان متعلق به آنها نیست، دارد. جوهر این ایده چیزی شبیه این است: کار مغز نگه داشتن بدن در یک حالت فیزیولوژیکی پایدار است که همان زنده ماندن است. به منظور انجام این کار مغز یک مدل از بدن را ایجاد می کند یا به عبارت دیگر نقشه بدن و قسمت های مختلف بدن را ایجاد می کند. هنگامی که بدن خود را حس می کنیم، ما در واقع اطلاعات این نقشه را سنجش می کنیم. بطور معمول نقشه ها و بدن فیزیکی واقعی باید مطابقت کنند، بنابراین سنجش اطلاعات وابسته به درک فیزیکی بدن است.

اما گاهی اوقات این فرآیند نقشه برداری منحرف می شود. ما می توانیم تا پایان با یک عدم تطابق بین بخشی از بدن و بازنمایی آن در مغز و اینکه بخشی از بدنمان متعلق به ما نیست ادامه بدیم. این شرایط دید ما را از خود بدنی تغییر می دهد.

ما همیشه تصور می کنیم احساس ما از بدن ثابت و تغییر ناپذیر است. اما در واقع مغز بسیار سخت کار می کند. لحظه به لحظه با ادغام احساسات درونی و بیرونی ، به ایجاد احساس مشترک از بدن خود می کند. این روند قابل انعطاف است و می تواند مختل شود و گاهی اوقات عواقب دل آزاری دارد.

مردم تحت چه شرایطی، ممکن است همزاد خود را ببینند؟ ارتباط آن با تجربه خارج از بدن چیست؟ تحقیقات جدید درباره این پدیده بظاهر ماورالطبیعه چیست؟

تجارب همزاد (Doppelgänger experiences) و خروج از بدن، هر دو به اصطلاح پدیده اوتوسکوپیک (Autoscopic phenomena) نامیده می شود (از یونان: اوتوس(autos) به معنای خود ، سکوپیک(skopeo) به معنای نگاه کردن در) . هر دو به نظر می رسد مراکزی از مغز را درگیر می کنند که دانشمندن علوم اعصاب آن را یکپارچگی چندحسی (multisensory integration) می نامند (فرآیندی در مغز که احساس های مختلف از قبیل بینایی، لامسه، صدا و سیگنال های درگیر را ادغام می کند). هنگامی که این ادغام، بدلیل آسیب منطقه ای از مغز مختل می شود، می تواند باعث دیدن همزاد شود. تحقیقات جدید نشان می دهد، هیچ چیز درباره این پدیده ماورالطبیعه نیست، بلکه ناشی از نابهنجاری های عصبی است.

منبع : braindecoder.com/the-man-who-wasnt-there-an-interview

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • متوسط ()

  • بی فایده ()

  • خوب ()

  • عالی ()

مطالب مرتبط :

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 4:38