چگونه روان درمانگران فکر می کنند؟

ساخت وبلاگ

تعداد بازدید : ۱۰۳

فعالان حوزه­‌ی سلامت روان چگونه برای نحوه­‌ی کمک به افرادی که نیاز به درمان دارند تصمیم­ می‌­گیرند؟ چه نوع استدلالی برای تصمیم­‌گیری در مورد اینکه آیا یک شخص دارای مشکلی مثل افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه یا صدها مشکل دیگر ذکر شده در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی است، مورد نیاز است؟ نشانه­‌های فهرست شده در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM 5)، این­طور نشان می‌­دهند که فرآیند ارزیابی، صرفاً تطابق دادن نشانه‌­ها است. مثلاً اگر ببینیم فردی ۵ نشانه از ۹ نشانه­‌ی اختلال افسردگی اساسی را دارد، یعنی ملاک ­های این اختلال را برآورده می‌­کند و مبتلا به افسردگی است. اما حقیقت این است که انواع پیچیده‌­تری از استدلال علّی برای درک بهتر مشکلات مراجعان و چاره‌­اندیشی در مورد درمان یا درمان­‌های مؤثر، مورد نیاز است.

اگر به همین سادگی­‌ها بود، رواندرمانگران(شامل روان‌­پزشکان و روان­‌شناسان بالینی) می‌­توانستند مستقیماً از طریق استدلال قیاسی یا استقرایی به ارزیابی و تشخیص بپردازند. تصور کنید قاعده ای وجود داشت که می‌­گفت: اگر فردی در اکثر ساعات روز خلقی افسرده داشته باشد و علاقه­ و لذتش از زندگی به میزان چشمگیری کاهش یابد، از لحاظ بالینی افسرده محسوب می‌­شود؛ در این صورت یک درمانگر می‌­توانست به راحتی از خلق غمگین و بی‌­علاقگی فرد استنباط کند که او افسرده است. در واقع، طبق DSM هم فرد باید حداقل یکی از این موارد (یعنی خلق افسرده و غمگین / بی­‌علاقگی) را به همراه حداقل ۴ نشانه­‌ی دیگر از جمله کاهش وزن چشمگیر یا بی­‌خوابی، نشان بدهد.

اما متأسفانه اختلالات روانی از جمله افسردگی بسیار پیچیده‌­ترند و ارزیابی روان­‌درمانگرانه برای تمایز قائل شدن میان توضیحات متغیری که از نشانه‌­های بیماران وجود دارد، به جای استقرایی و قیاسی بودن، استنتاجی است.

لیست نشانه‌­های DSM، نشان می‌­دهد که افرادی که در حوزه­‌ی سلامت روان مشغول به کار هستند، می‌­توانند تنها الگوهای موجود از نشانه‌­های بیمار را با این لیست مطابقت دهند. شاید رواندرمانگرانی باشند که به این مطابقت ساده­‌ی الگوها اعتماد کنند اما دلایل بسیاری مبنی بر نیاز به استدلال­‌های عمیق‌­تر وجود دارد:

۱) توضیحات خود بیمار همیشه نمی‌­تواند با ارزش و واقعی در نظر گرفته شود. انسان­ها به دلیل کمبود دانش شخصی یا داشتن هیجانات منفی مثل شرم و خجالت، همیشه در توصیف خلقیات و رفتارهای خود دقیق نیستند. درمانگران نیاز دارند برای فهم علت گفتن آنچه که بیمار می‌­گوید و اینکه چرا برای افشاسازی بیشتر تمایلی نشان نمی‌­دهد،  مداخلات پیچیده­‌تری انجام دهند.

۲) همپوشی بسیاری میان نشانگان اختلالات مختلف وجود دارد و بیماران ممکن است در یک زمان از چندین اختلال رنج ببرند مثل افسردگی و اضطراب. بنابراین درمانگر باید برای فهم درست از اینکه چرا و چگونه مشکلات مختلف با هم رخ داده ­اند، تلاش کند.

۳) لیست کردن نشانه‌­ها درباره­ ی ریشه­‌های علّی آن‌­‌ها چیزی به ما نمی‌­گوید. پیش از مطرح شدن «نظریه­‌ی میکروب» برای امراض در میا‌نه­‌‌ی سده­‌ی ۱۸۰۰، تجویز دارو به میزان زیادی نشانه محور بود؛ مثلاً تب هم به عنوان یک بیماری و هم به عنوان یک نشانه در نظر گرفته می‌­شد اما پس از آن، برای بسیاری از انواع بیماری‌­ها مثل سرطان، مشکلات مربوط به تغذیه و اختلالات خود ایمنی، توضیحات علّی مطرح شد. اما نویسندگان DSM 5 همچنان باید به جای فهم علّی، بر لیستی از نشانه‌­ها متکی باشند؛ در حالیکه یک درمانگر باید برای فهم اینکه چرا مردم غمگین، بی­‌علاقه، بی­ خواب، آشفته، خسته هستند، تلاش نماید و در واقع به دنبال ریشه­‌های علّی بگردد.

۴) ارزیابی بالینی تنها یک تمرین تئوری نیست بلکه هدف آن پیشرفت و بهبود بیمار است. برای برخی از بیماران، ممکن است یک قضاوت سریع نشانه‌محور مبنی بر افسردگی که با درمان کارآمد شناختی-رفتاری همراه شود، سودمند باشد اما برای سایر بیماران، درمان باید ریشه‌­یابی علل روان‌­شناختی و اجتماعی را نیز شامل شود.

بر این اساس، ارزیابی بالینی نیازمند ایجاد یک مدلی علی است. نوعی از این مدل در شکل زیر نشان داده شده است. فلش‌­ها نشان­‌دهنده‌­ی علیت و خط نقطه­‌ چین نشان­ دهنده­‌ی تشخیص­ های مختلف (نه متناقض) است. نشانه­ هایی مانند احساس ناراحتی و افزایش وزن می‌­توانند بوسیله‌­ی وجود اختلالاتی همچون افسردگی یا اضطراب توضیح داده شوند؛ که خود حاصل عواملی همچون داشتن والدی سوء استفاده­‌گر و یا رنج بردن از استرس کاری هستند.

ارزیابی علّی مشکلات بیمار

بنابراین، تشخیص و درمان متعاقب آن نیازمند ایجاد یک مدل پیچیده‌­ی علّی از بیمار است تا جهت درک بهترین توضیح درباره­ ی نشانگان بیمار از آن استفاده کنیم و فرآیند درمان هدایت شود.

جلسات روان‌­درمانی، در کنار تعیین صرف مشکلات بیمار، فواید بسیاری دارند. این جلسات می‌­توانند برای کنترل روند تغییرات که خود شامل ارزیابی ابعادی از ویژگی‌­های کنونی مراجع همچون طول دوره­‌ی بیماری­، شدت و مصرف دارو است، استفاده شوند.

روان­درمانگر باید موارد زیر را ارزیابی کند:

  • ۱- ظرفیت مراجع برای فهم مشکلش،
  • ۲- میزان انگیزه­­‌اش برای مشارکت در درمان مثل قبول مسئولیت در قبال رفتارهایش
  • ۳- توانایی او در برقراری اتحاد درمانی با درمانگر

منبع : www.psychologytoday.com/how-do-psychotherapists-think

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • متوسط ()

  • بی فایده ()

  • خوب ()

  • عالی ()

مطالب مرتبط :

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 4:38