نظریه روابط شی (ملانی کلاین) ۱

ساخت وبلاگ

تعداد بازدید : ۴۲

نظریه روابط شی(Object relations theory)، بر مشاهدات دقیق کودکان خردسال استوار بود. برخلاف فروید که بر ۴ تا ۶ سال اول زندگی تاکید کرد، ملانی کلاین بر ۴ تا ۶ ماه اول پس از تولد تاکید نمود. او اصرار داشت که سائق های کودک(گرسنگی، میل جنسی و غیره) به سمت یک شی (پستان، آلت مردی، واژن و الی آخر) هدایت شده اند.

ملانی کلاین

به عقیده کلاین، رابطه کودک با پستان، اساسی است و وظیفه نمونه نخستین را برای روابط بعدی با اشیای کامل مانند مادر و پدر بر عهده دارد. گرایش اولیه کودکان به برقراری رابطه با اشیای جزئی، به تجربیات آنها کیفیت غیر واقع بینانه یا خیالی می دهد که بر تمام روابط میان فردی بعدی تاثیر می گذارد. بنابراین، عقاید کلاین گرایش دارد به اینکه، تمرکز نظریه روان کاوی را از مراحل رشد مبتنی بر اندام، به نقش خیال پردازی اولیه در تشکیل روابط میان فردی، تغییر جهت دهد.

علاوه بر کلاین نظریه پردازان دیگر نظیر مارگارت ماهلر نیز به تجربیات اولیه کودک با مادر اندیشیده اند. ماهلر معتقد بود که درک هویت کودکان بر مبنای رابطه سه مرحله ای با مادرشان استوار است. اول اینکه کودکان نیازهای اساسی دارند که مادرشان به آنها رسیدگی می کند، دوم اینکه آنها یک رابطه همزیستی امن با مادر برقرار می کنند و سوم اینکه آنها از قلمرو حفاظتی مادر خود خارج می شوند و فردیت جداگانه خودشان را تشکیل می دهند.

هاینز کوهات اظهار داشت، کودکان در طول اوایل طفولیت که والدین آنها و دیگران طوری با آنها رفتار می کنند که انگار درک هویت شخصی دارند، خودپنداره ای را تشکیل می دهند.

جان بالبی در مورد دلبستگی کودکان به مادرشان و پیامدهای منفی جدا بودن از مادر تحقیق کرد. ماری اینسورث و همکاران او روشی را برای ارزیابی نوع سبک دلبستگی که کودک نسبت به مراقبت کننده خود پرورش می دهد ابداع کردند.

درآمدی بر نظریه روابط شی

نظریه روابط شی پیامد نظریه سائق فروید است، اما دست کم از سه نظر با شکل قبلی خود تفاوت دارد.

  1. اول اینکه نظریه روابط شی بر سائق های زیستی تاکید کمتری دارد و برای الگوهای با ثبات روابط میان فردی اهمیت بیشتری قائل است.
  2. دوم اینکه نظریه روابط شی بر خلاف نظریه پدر سالارانه فروید، بیشتر بر صمیمیت و محبت مادر تاکید می ورزد.
  3. سوم اینکه، نظریه پردازان روابط شی عموما تماس و ارتباط انسان و نه لذت جنسی را انگیزه اصلی رفتار انسان می دانند.

به طور کلی، نظریه ماهلر به تلاش کودک برای کسب خودمختاری و خودپنداره، نظریه کوهات به شکل گیری خود، نظریه بالبی به مراحل اضطراب و نظریه آینسورث به شیوه های دلبستگی مربوط می شود.

فروید معتقد بود سائق ها، نیروی محرک، منبع، هدف و شی دارند، به طوری که دو مورد آخر اهمیت روان شناختی بیشتری دارند. گرچه ممکن است به نظر برسد که سائق های مختلف، هدف های مجزایی دارند؛ اما هدف اصلی آنها یکی است : کاهش دادن تنش، یعنی کسب لذت. شی سائق هر فردی، بخشی از او، یا چیزی است که هدف از طریق آن ارضا می شود.

کلاین و نظریه پردازان دیگر روابط شی با این فرض اساسی فروید شروع کرده و بعد در این باره گمانه زنی می کنند که چگونه روابط اولیه واقعی یا خیالی کودک با مادر یا پستان، الگویی برای تمام روابط میان فردی بعدی می شود.

بخش مهمی از هر رابطه ای، بازنمایی های روانی اشیای مهم اولیه مانند پستان مادر یا آلت تناسلی پدر است که درون فکنی شده یا در ساختار روانی کودک جذب شده اند و بعدا به همسر فرد فرافکنی می شوند. گرچه کلاین خود را طرفدار فروید می دانست؛ ولی نظریه روان کاوی را فراتر از محدوده فروید کشاند و فروید ترجیح می داد توجهی به او نداشته باشد.

زندگی روانی کودک

از نظر کلاین، کودکان زندگی را به صورت لوح سفید آغاز نمی کنند، بلکه آن را با آمادگی فطری برای کاهش دادن اضطرابی شروع می کنند که در نتیجه تعارض ناشی از نیروهای غریزه زندگی و مرگ دچار آن می شوند. آمادگی فطری کودک برای عمل کردن یا واکنش نشان دادن، مستلزم وجود موهبت پدیدآیی نوعی است که فروید این مفهوم را قبول داشت.

خیال ها

کلاین فرض کرد کودک حتی هنگام تولد، زندگی خیالی فعال دارد. این خیال ها، بازنمایی های روانی غرایز ناهشیار نهاد هستند، آنها را نباید با خیال پردازی های هشیار کودکان بزرگتر و بزرگسالان اشتباه گرفت. منظور او صرفا این بود که کودکان از تصورات ناهشیار خوب و بد برخوردارند.

وقتی کودک بزرگ می شود، خیال های ناهشیار مرتبط با پستان، همچنان بر زندگی روانی تاثیر دارند، اما خیال های تازه تر نیز نمایان می شوند. یکی از این خیال ها، عقده ادیپ یا آرزوی کودک برای نابود کردن یکی از والدین و تصاحب جنسی دیگری را شامل می شود. چون این خیال ها ناهشیار هستند، می توانند متضاد باشند. برای مثال، پسر بچه می تواند خیال کند که مادرش را کتک می زند و در عین حال از او بچه دار می شود.

اشیا

کلاین نیز معتقد بود که انسان ها سایق غریزی از جمله غریزه مرگ دارند. البته سائق ها باید شیئی داشته باشند. بنابراین پستان خوب، شی سائق گرسنگی و اندام جنسی، شی سائق جنسی است. اولین روابط شی با پستان مادر است، ولی خیلی زود علاقه به صورت و دست ها گسترش می یابد که به نیازهای او رسیدگی و آنها را ارضا می کنند.

کودکان در عالم خیال، این اشیای بیرونی از جمله آلت تناسلی پدر، دست ها و صورت مادر، و اندام های دیگر بدن را درون فکنی کرده یا آنها را جذب ساختار روانی خود می کنند. اشیای درون فکنی شده، چیزی بیش از افکار درونی درباره اشیای بیرونی است، آنها خیال های درونی کردن شی به صورت عینی و مادی هستند. برای مثال کودکانی که مادر خود را درونی کرده اند، معتقدند او همواره درون بدن آنهاست. نظر کلاین این است که این اشیا از خودشان نیرو دارند و این شبیه مفهوم فراخود فروید است که فرض می کند وجدان پدر یا مادر به درون کودک منتقل می شود.

مواضع

کلاین(۱۹۴۶) معتقد بود که کودکان همواره درگیر تعارض اساسی بین غریزه زندگی و غریزه مرگ(یعنی بین خوب و بد، عشق و نفرت، آفرینندگی و ویران سازی) هستند. وقتی خود به سمت یکپارچگی پیش می رود و از پراکندگی دور می شود، کودکان به طور طبیعی ارضای احساس ها را به ناکام کردن آنها ترجیح می دهند.

کودکان در تلاش خود برای حل کردن این دوگانگی خوب و بد، تجربیاتشان را در زمینه مواضع یا روش هایی برای رسیدگی به اشیای درونی و بیرونی سازمان می دهند. کلین اصطلاح «مواضع» را به جای «مرحله رشد» انتخاب کرد تا نشان دهد مواضع پس و پیش می شوند. گرچه کلاین از برچسب های روان پزشکی یا بیمارگون استفاده کرد، اما این مواضع را برای نشان دادن رشد اجتماعی بهنجار در نظر داشت. او دو موضع اصلی پارانوئید-اسکیزوئید و افسرده را مطرح کرد.

موضع پارانوئید-اسکیزوئید

کودک در اولین ماه های زندگی با تجربیات متناوب خشنودی و ناکامی پستان خوب و بد در تماس است و خود (Ego) آسیب پذیر کودک تهدید می شود. کودک میل دارد پستان را با بلعیدن و در درون نگهداشتن کنترل کند. در عین حال، امیال مخرب فطری کودک، خیال های صدمه زدن به پستان را با گاز گرفتن و دریدن آن می آفریند.

خود(Ego) برای تحمل کردن این احساس های متضاد نسبت به یک شی در آن واحد، خودش را تقسیم می کند و قسمت های غرایز زندگی و مرگ آن را نگه می دارد، در حالی که قسمت هایی از هر دو غریزه را به سمت پستان منحرف می کند. اکنون کودک به جای ترسیدن از غریزه مرگ خودش، از پستان آزار دهنده می ترسد.

اما کودک با پستان آرمانی هم رابطه دارد که محبت و آرامش و ارضا تامین می کند. کودک دوست دارد پستان آرمانی را به عنوان محافظی علیه نابود شدن توسط آزاردهنده ها درون خودش نگه دارد. کودک برای کنترل پستان خوب و دفع کردن آزاردهنده های خود، موضعی را می گیرد که کلاین آن را موضع پارانوئید-اسکیزوئید نامید. کودک این موضع را به عنوان روشی برای سازمان دادن به تجربیاتی اختیار می کند که احساس های پارانوئیدی آزار دیدن و تقسیم شدن اشیای درونی و بیرونی به خوب و بد را شامل می شود.

به عقیده کلین، کودکان موضع پارانوئید-اسکیزوئید را در ۳ یا ۴ ماه اول زندگی پرورش می دهند و این زمانی است که برداشت خود(Ego) از دنیای بیرونی به جای اینکه عینی و واقعی باشد، ذهنی و خیالی است. بنابراین احساس های آزار دیدن، پارانوئید محسوب می شوند. کودک باید پستان خوب و پستان بد را مجزا نگه دارد. در دنیای اسکیزوئید کودک، احساس های خشم و ویرانگری به سمت پستان بد هدایت می شوند، در حالی که عشق و آرامش با پستان خوب ارتباط دارند.

کودکان برای نسبت دادن ارزش مثبت به غذا و غریزه زندگی و تعیین کردن ارزش منفی برای گرسنگی و غریزه مرگ، آمادگی زیستی دارند. این تقسیم کردن پیش کلامی دنیا به خوب و بد، نمونه نخستین رشد بعدی احساس های دودلی و تردید نسبت به فردی واحد است.

اغلب افراد نسبت به کسانی که دوستشان دارند، احساس های مثبت و منفی دارند. تردید هشیار، ماهیت پارانوید-اسکیزوئید را نمی رساند. وقتی بزرگسالان، موضع پارانوئید-اسکیزوئید می گیرند، این کار را به صورت ابتدایی و ناهشیار انجام می دهند. افراد دیگر، احساس های پارانوئید ناهشیار خود را به دیگران فرافکنی می کنند و بدین ترتیب از تباه شدن خودشان به وسیله پستان بدخواه، اجتناب می ورزند. برخی دیگر، احساس های مثبت ناهشیار را به دیگران فرافکنی می کنند و آن فرد را عالی و خودشان را پوچ یا بی ارزش می انگارند.

موضع افسرده

تقریبا در ماه پنجم یا ششم، کودک اشیای بیرونی را به صورت کامل در نظر می گیرد و می فهمد که خوب و بد می توانند در یک فرد واحد وجود داشته باشند. در عین حال کودک تصویر واقع بینانه تری از مادر پرورش می دهد و متوجه می شود که او فرد مستقلی است که می تواند هم خوب و هم بد باشد. در ضمن، خود(Ego) تا اندازه ای رشد کرده است که بتواند احساس های مخرب خود را به جای فرافکنی به بیرون، تحمل کند.

کودک از امکان از دست دادن مادر می ترسد، دوست دارد از او محافظت کند و وی را از خطر نیروهای مخرب خودش، آن تکانه های آدم خوارانه ای(کودک احساس می کند که با خوردن پستان مادر، شکم او را خالی می کند) که قبلا به او فرافکنی می شد، مصون نگه دارد. اما خود کودک به قدر کافی رشد کرده است که تشخیص دهد توانایی لازم را برای محافظت از مادرش ندارد، بنابراین، از امیال مخرب قبلی خودش نسبت به مادر احساس گناه می کند.

نگرانی در مورد از دست دادن شیئی عزیز، همراه با احساس گناه در مورد میل به نابود کردن آن شی، آنچه را که کلاین موضع افسرده نامید، تشکیل می دهد. کودکان در موضع افسرده تشخیص می دهند که اکنون شی عزیز و شی نفرت انگیز، یکی هستند. آنها خود را به خاطر امیال مخرب قبلی نسبت به مادرشان ملامت می کنند و دوست دارند این حملات را جبران کنند.

موضع افسرده زمانی حل می شود که کودکان خیال کنند خطاهای قبلی خود را جبرات کرده اند و نیز هنگامی که تشخیص دهند مادرشان برای همیشه دور نخواهد شد و بعد از هر جدایی، بر خواهد گشت. وقتی موضع افسرده حل می شود، کودکان شکاف بین مادر خوب و بد را می بندند. حل ناقص موضع افسرده می تواند به بی اعتمادی، سوگواری بیمارگون برای از دست دادن فردی عزیز، و چند اختلال روان پریش دیگر منجر شود.

منابع :

۱- نظریه های شخصیت / جس فیست، گرگوری فیست / ترجمه : یحیی سیدمحمدی

۲- نظریه های شخصیت / حمزه گنجی، مهدی گنجی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • عالی ()

  • متوسط ()

  • بی فایده ()

  • خوب ()

مطالب مرتبط :

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 19:10