عوامل شکل گیری اختلال شخصیت مرزی

ساخت وبلاگ

فرضیه آفرینی درباره ریشه های تحولی اختلال شخصیت مرزی:

الف-عوامل بیولوژیکی

مشاهدات ما نشان می دهد که بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، خلق و خوی هیجانی بی ثبات و احساساتی دارند. این خلق و خو ممکن است به عنوان استعدادی بیولوژیکی برای شکل گیری این اختلال عمل کند.

سه چهارم بیمارانی که تشخیص اختلال شخصیت مرزی می گیرند، زن هستند. بخشی از این حالت ممکن است به دلیل تفاوت خلق و خویی باشد. شاید زنان بیشتر از مردان خلق و خوی بی ثبات و احساساتی داشته باشند. با این حال تفاوت های جنسیتی نیز ممکن است بر اثر عوامل محیطی بوجود بیاید. دختران بیشتر مورد بدرفتاری جنسی قرار می گیرند، ویژگی شایعی که در تاریخچه دوران کودکی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی وجود دارد . دختران اغلب بیشتر اطاعت می کنند و برای بیان خشم، مورد تشویق قرار نمی گیرند. همچنین احتمال دارد مردان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی تشخیص های دیگری دریافت کنند.

مردان اختلال خود را به شیوه ای متفاوت از زنان نشان می دهند. مردان به خلق و خوی پرخاشگرانه تمایل دارند و بیشتر سلطه گرند تا مطیع و بیشتر در ارتباط با دیگران کنش نمایی می کنند تا نسبت به خودشان. از این رو آنها احتمالاً تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته یا ضداجتماعی می گیرند، حتی زمانی که طرح واره ها و ذهنیت های زیربنایی، یکسان و شبیه به هم باشد.

ب-عوامل محیطی

تجارب ما نشان می دهند که ۴ عامل در محیط خانوادگی در تعامل با استعداد بیولوژیکی منجر به شکل گیری اختلال شخصیت مرزی می شوند.

عوامل شکل گیری شخصیت مرزی

عوامل شکل گیری شخصیت مرزی

۱- محیط خانوادگی ناامن و بی ثبات است.

ناامنی تقریباً همیشه از بدرفتاری و رهاشدگی برمی خیزد. بیشتر بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در دوران کودکی، بدرفتاری های جسمی، جنسی یا کلامی را تجربه کرده اند. اگر هم آنها چنین تجربه ای نداشته اند، معمولا با خشم یا خشونت شدیدی با آنها رفتار شده است یا این که بیماران ممکن است مشاهده کرده اند که دیگر اعضای خانواده مورد بدرفتاری قرار گرفته اند.

علاوه بر این کودکان بارها در طول زندگی شان رها شده اند. کودک ممکن است برای مدت زمان زیادی احساس تنهایی کند بدون یک مراقب یا احساس کند که با یک مراقب بد رفتار زندگی می کند (برای مثال یکی از والدین ممکن است با کودک بد رفتار کند، در حالیکه والد دیگر این بدرفتاری را منکر می شود و امکان آن را فراهم می سازد) یا اینکه ممکن است مراقب اصلی کودک، فردی بی ثبات و غیرقابل اطمینان باشد مثل والدین مبتلا به سوء مصرف مواد یا والدین دمدمی مزاج . چنین والدینی به جای احساس ایمنی و دلبستگی، اغلب برای کودکان احساس بی ثباتی یا ترس فزاینده را به ارمغان خواهد آورد.

۲- محیط زندگی، محروم ساز است.

روابط شیئی اولیه این بیماران اغلب ناتوان ساز است. محبت والدین – صمیمیت جسمانی همدلی، نزدیکی و حمایت هیجانی، راهنمایی، محافظت – معمولاً وجود ندارد یا اینکه ناکافی است. یکی از والدین یا هر دو (اما مخصوصاً مراقبت کننده اولیه) ممکن است از نظر هیجانی غیرقابل دسترس باشد و کمترین همدلی را برای کودک فراهم سازد. بیمار از نظر هیجانی، احساس تنهایی می کند.

۳- محیط زندگی به شدت تنبیه کننده یا طرد کننده است.

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در خانواده هایی بزرگ می شوند که بویی از پذیرش، بخشش و محبت نبرده اند. بلکه آنها در خانواده هایی بزرگ می شوند که نسبت به آنها طرد کننده و انتقادگرانه رفتار می کنند و وقتی که آنها، کار اشتباهی انجام دهند به شدت تنبیه می شوند و مورد بخشش قرار نمی گیرند. تنبیه با شدت تمام صورت می گیرد. در دوران کودکی این بیماران احساس بی ارزشی، شیطان صفتی و ناسالمی می کنند، حتی وقتی که رفتارهای بد آنها در دوران تحول کودکی، بهنجار محسوب می شوند.

۴- محیط خانوادگی خواستار اطاعت کودک بوده است.

محیط خانوادگی، نیازها و احساس های کودک را واپس زنی کرده است. معمولا درباره حرف ها یا اعمال کودکان، قواعدی ضمنی در خانواده ها وجود دارد. کودکان این پیام را دریافت می کنند: نباید چیزی را که احساس می کنید، نشان دهید. وقتی که آسیب می بینید، گریه نکنید. وقتی که فردی با شما بد رفتاری می کند، عصبانی نشوید. چیزی را که می خواهید، خواهش نکنید. خودتان را آسیب پذیر یا واقعی نشان ندهید. فقط کسی باشید که ما می خواهیم، ابراز درد هیجانی توسط کودک – مخصوصاً ناراحتی و خشم – اغلب باعث عصبانیت والدین و تنبیه کودکان یا کناره گیری از او می شود.

ملاک های تشخیصی  DSM برای اختلال شخصیت مرزی

  1. تلاش های مضطربانه برای جلوگیری از رهاشدگی واقعی پا خیالی
  2. الگوی بی ثبات و احساساتی روابط بین فردی که با تناوب زیاد بین ایده آل سازی و ناارزنده سازی مشخص می گردد.
  3. آشفتگی هویت: بی ثباتی دائم و واضح خودانگاره با احساس فرد درباره خودش.
  4. تکانشگری: (برای مثال خرج کردن پول، روابط جنسی، بی بندوبار، سوء مصرف مواد، رانندگی بی دقت و پرخوری).
  5. رفتار، ژست و تهدید به خودکشی یا رفتار جرح خویشتن
  6. بی ثباتی عاطفی که منجر به واکنش پذیری خلق می شود (به عنوان مثال دوره های شدید ملال انگیزی، تحریک پذیری یا اضطراب).
  7. احساس مزمن پوچی
  8. خشم شدید، نامتناسب و مشکل در کنترل آن.
  9. اندیشه پردازی پارانوئید گذرا و وابسته به استرسی یا علایم تجزیه ای شدید

وقتی که بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی اقدام به خودکشی می کند، درمانگر بایستی به این نکته پی ببرد ذهنیتی که در حال حاضر بیمار تجربه می کند، کشش درونی قوی دارد. آیا این کشش درونی از ذهنیت والد تنبیه گر سرچشمه می گیرد و برای تنبیه بیمار طراحی شده است؟ یا اینکه چنین کششی درونی از ذهنیت کودک رها شده به عنوان آرزوی پایان بخشیدن به درد غیرقابل تحمل تنهایی بر می خیزد؟ یا اینکه چنین کشش درونی از ذهنیت محافظ بی تفاوت به عنوان تلاش برای پرت کردن حواس از درد هیجانی از طریق درد جسمانی یا با فرو ریختن کرختی هیجانی و احساس چیزی نشات می گیرد؟ یا اینکه چنین کشش درونی از ذهنیت کودک عصبانی بصورت تمایل برای گرفتن انتقام یا ضربه زدن به فردی دیگر برمی خیزد؟

بیماران در هرکدام از این ذهنیت ها دلایل متفاوتی برای اقدام به خودکشی دارند و درمانگر بایستی مطابق با ذهنیت خاصی که حاکم است به کشش درونی بیمار برای خودکشی بپردازد.

بیماران مرزی وقتی که ذهنیت محافظ بی تفاوت در آنها فعال می شود نمی دانند چه احساسی دارند. در این وضعیت توجه آنها بطور کامل بر اطاعت و فرمانبرداری از دیگران متمرکز است، برای اینکه از رهاشدگی یا تنبیه جلوگیری کنند و تمایلات و هیجانات خود را بلوکه می نمایند. از آنجایی که آنها تمایلات طبیعی خود را دنبال نمی کنند، نمی توانند هویت مستقل و مجزایی برای خود دست و پا کنند ، بلکه آنها بیشتر احساس پوچی، دلتنگی، بی قراری و آشفتگی می کنند.

وقتی بیماران در ذهنیت بزرگسال سالم هستند می توانند نیازها و احساساتشان را تجربه کنند و آنها را ابراز کنند ولی وقتی در ذهنیت محافظ بی تفاوت هستند، هیچ رابطه ای با نیازها و احساسات خود ندارند و کاملا از آنها بی خبرند و در این ذهنیت نمی توانند وارد روابط صمیمانه واقعی بشوند.

گاهی اوقات بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به این آرامش خاطر نیاز دارند که بدانند چنانچه درد و رنج زیادی را متحمل شوند، می توانند اقدام به خودکشی کنند و اینکه می توانند اینجوری از شر درد و رنجشان خلاص شوند. درمانگر نبایستی این مایه آرامش خاطر را از بیمار بگیرد ، بیمار می تواند راجع به خودکشی فکر کند و هر چه دلش می خواهد و نیاز دارد راجع به اقدام به خودکشی با درمانگرش حرف بزند، ولی بیمار باید قبول کند قبل از اقدام به خودکشی، به درمانگرش مراجعه کند و بطور کامل درباره احساساتش با او به بحث و گفتگو بنشیند.

اکثر بیماران مرزی نمی توانند ذهنیت کودک عصبانی را بخاطر بیاورند لذا بهتر است اغلب اوقات از تکنیک های تصویر سازی ذهنی برای دستیابی به آن استفاده کنیم.

منبع : طرحواره درمانی (جلد ۲) / راهنمای کاربردی برای متخصصین بالینی / نویسنده: جفری یانگ، ژانت کلوسکو، مارجوری ویشار / مترجم: دکتر حسن حمید‌پور، دکتر زهرا اندوز

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • متوسط ()

  • بی فایده ()

  • خوب ()

  • عالی ()

مطالب مرتبط :

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 169 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 18:43