تقسیم بندی اختلالات روانی

ساخت وبلاگ

در گذشته تقسیم بندی های ساده ای وجود داشت و اختلالات روانی را به چند دسته تقسیم می کردند که عبارت بودند از: روان پریشی و روان نژندی، اختلالات روانی ناشی از بیماری های جسمی، اختلالات شخصیتی و عقب ماندگی های ذهنی. امروز تقسیم بندی ها خیلی مفصل تر شده اند که مهمترین شان اختلالات اسکیزوفرنی و دو قطبی، اختلالات اضطرابی، افسردگی، وسواس، هیستری و… هستند.

همانطور که در پزشکی، تب را به عنوان یک علامت مشترک برای بیماری های عفونی می شناسند، در روانپزشکی هم حالت اضطراب، اختلال خواب، اختلال اشتها و اختلال انرژی را به عنوان نشانه های مشترک اختلالات روانی می شناسند.

در پزشکی داخلی، بیماری های دستگاه قلب و عروق، دستگاه تنفسی و گوارشی داریم. در روانپزشکی دستگاه و عنوان خاصی نداریم که بگوییم مثلاً بیماری های دستگاه فلان، بلکه یک مجموعه نشانه ها را جمع می کنیم و نامی بر آن می نهیم. بنابراین گروه بندی بیماری ها در روان پزشکی قراردادی است و طبق ضوابط و مقرراتی از علائم کنار هم چیده شده، صورت می پذیرد. به همین دلیل، گروه بندی اختلالات هر چند وقت یک بار به روز می شوند.

چه موقع می توان گفت که فرد به اختلال روانی مبتلا شده است؟

بهتر است از سه زاویه یا دیدگاه به این موضوع نگاه کنیم.

اول، دیدگاه خود فرد نسبت به خودش. به هر حال، شخص تا حدود زیادی می داند که چه حالت هایی طبیعی است و چه حالت هایی غیر طبیعی. اگر حالت های غیر طبیعی در او به وجود بیاید، او را نگران می کند.

احساس، نظر و شناخت خود فرد مهم است. هر فرد احساس آرامش و راحتی خودش را می شناسد و آن را دوست دارد؛ ولی وقتی، اختلال در خواب و اختلال در اشتها و انرژی، آن آرامش و راحتی را به هم بریزد، فرد خیلی زود خسته، تحریک پذیر و عصبانی یا بی حوصله و زودرنج می شود. در مجموع هر تغییری که هنجار زندگی را به هم بریزد، نشانه ی آن است که مشکلی پیش آمده و ممکن است شخص بیمار شده باشد.

دوم، دیدگاه اطرافیان به فرد است. این نشانه ها در پدیدار شناسی بیماری های روانی به دو دسته تقسیم می شوند. اول نشانه هایی هستند که تا خود بیمار به زبان نیاورد، کسی متوجه آن ها نمی شود. این نشانه ها را «نشانه های ذهنی» می نامیم. مثلاً تا فردی سردرد خود را بیان نکند، کسی متوجه سر درد او نمی شود. دوم نشانه های «عینی» یا آشکار هستند. نشانه هایی که دیگران می بینند؛ چه فرد به زبان بیاورد و چه به زبان نیاورد. این نشانه ها در گفتار و رفتار، رنگ رخسار و یا در تحول حالت های همیشگی اش پدید می آیند. در این صورت به بیماری فرد پی می برند و در سلامت روان او دچار تردید می شوند.

علائم دسته ی اول، یعنی بروز نشانه های ذهنی، رایج تر است. بیماری های روانی می توانند نشانه هایی به گستردگی نشانه های بیماری های جسمی ایجاد کنند. نشانه هایی مانند بروز درد و اختلال در عملکرد اندام ها؛ اما فرد مبتلا به اختلال های روانی ممکن است از بیماری های جسمی، شکوه و شکایت کند. برای مثال می گویند ریشه ی موهایم درد می کند، یا مغز استخوان بازویم می سوزد. چنین نشانه هایی را در بیماری های جسمی نداریم. (این نوع شکایت ها را فقط ممکن است از زبان افرادی که دچار افسردگی می شوند بشنویم.)

به این ترتیب، گاهی پیش می آید که خودِ فرد مبتلا به اختلال روانی، شکوه هایش به داد و فریاد تبدیل بشود به این معنی که برای بیان نابهنجاری های ذهنی از کلمه استفاده کند. مثلاً بگوید: دلم شور می زند، تا آن جا که دوروبری هایش را به ستوه بیاورد، یک کارشناس این امور می داند که این نوع دلشوره ها می تواند نشانه ای از اختلال اضطراب باشد. بنابراین از این دو نوع نشانه های ذهنی و عینی یا پنهان و آشکار می شود به بیمار بودن فرد پی برد.

ممکن است شخصی از پا درد، دل درد یا از انواع دردهای بدنی بنالد و یا ابراز بی حوصلگی کند، در حالی که هیچ اشکال عضوی و یا عینی برای آن وجود نداشته باشد. ممکن است دیگران فکر کنند او بیهوده به پزشک مراجعه کرده، در حالی که خود آن فرد شک ندارد که بیمار است و نیاز به درمان دارد.

بیماران روانی دیگری داریم که خودشان متوجه بیماری و علائم آن نمی شوند. در نمی یابند که در سازمان بدن و روانشان اشکالی پیدا شده ولی اطرافیان نشانه ها را به خوبی می بینند و می فهمند که آن ها بیمار شده اند. مثلاً پدر و مادری می بینند که فرزندشان به اتاقش می رود و در را به روی خود می بندد؛ روزها حتی برای شام و ناهار خوردن هم بیرون نمی آید، از جمع خانواده می گریزد یا گوشه گیر و منزوی شده، حرف های عجیب و غریب می زند، از مسائلی صحبت می کند که واقعیت ندارند، حرف هایی می زند که جز توهم و هذیان چیز دیگری به نظر نمی رسد، مثلاً ممکن است بگوید همسایه ها قصد کشتن او را دارند، و به هیچ طریقی باور نمی کند همسایه ها دشمن او نیستند و چنین قصدی ندارند. از این علائم می شود پی برد که او به بیماری روانی مبتلا شده است. اطرافیان این را در می یابند ولی خود بیمار، بیماری اش را نمی پذیرد و انکار می کند. معمولاً او را به اجبار یا با مکر و حیله در بیمارستان بستری می کنند و درمان را به او تحمیل می کنند.

سوم، دیدگاه روانپزشک و روانشناس بالینی است. این دیدگاه، در عین حال، می تواند شامل زمانی شود که اطرافیان یا مراجع قانونی، به دلایلی، معاینه ی فرد را لازم بدانند و تشخیص بیمار بودن یا نبودن او را به عهده ی ما بگذارند، در آن صورت، روانپزشک یا روانشناس بالینی بر اساس مشاهدات موجود، شرح حالی از فرد تنظیم می کند و نظرش را اعلام می کند.

در واقع ابتلا به اختلال روانی در سه مورد برای فرد مطرح می شود: زمانی که خودش احساس بیماری کند، زمانی که اطرافیانش گواهی بدهند و سرانجام زمانی که روانپزشک یا روانشناس بالینی تشخیص بیماری روانی بدهد و آن را اعلام کند.

چند نشانه برای تشخیص اختلال معینی کفایت می کند؟

با یکی دو نشانه نمی توان گفت کسی بیمار است و یا اختلال معینی را تشخیص داد. مجموعه ی معینی از علائم لازم است تا بتوانیم تشخیص بدهیم که کسی به یک بیماری مبتلا شده، مثلاً در مورد افسردگی عمیق، بیمار دست کم باید دو هفته یک مجموعه ی علائم را نشان بدهد: افسرده باشد و احساس خلق افسرده کند، علاقه هایش کاهش پیدا کند، از زندگی لذت نبرد و کسانی را که قبلاً دوست داشته، نتواند دوست بدارد، بدون این که رژیم غذایی گرفته باشد، یا بیماری خاص جسمانی داشته باشد کاهش وزن پیدا کند، اختلال خواب چه به صورت پر خوابی و چه به صورت کم خوابی داشته باشد، کندی حرکت و بی قراری روانی در او دیده شود، احساس بی ارزشی و گناه داشته باشد، هر روز احساس خستگی کند، فکر مرگ و خودکشی ذهنش را مشغول کند، تمرکز و دقتش کاهش پیدا کند، و… این نشانه ها در مجموع خبر از افسردگی اساسی و ریشه دار می دهند.

برای تشخیص دادن بیماری های روانی باید مجموعه ای از علائم را علاوه بر یک سری شروط مثل شرط زمانی، مدنظر داشت. یعنی اگر کسی یک روز احساس افسردگی کرد، نمی توان گفت به بیماری افسردگی دچار شده، مگر این که دو هفته به طور مداوم یک دسته از علائم افسردگی را نشان بدهد.

روان پریشی

آیا توهم و هذیان نشانه های عمده ی روان پریشی هستند؟

توهم (Hallucination) که واژه ای عربی به معنای ادراک لاشیء، و ریشه ی آن «وهم» به معنای خیال و تصور باطل یا ترس است. در روانپزشکی به درک کردن چیزی بدون وجود محرک خارجی گفته می شود. دستگاه بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی ما چیزی را احساس می کند که وجود خارجی ندارد.

بیمار صدای کسی را می شنود ولی هیچ کس در اطراف او نیست، صدای موسیقی می شنود ولی از جایی موسیقی پخش نمی شود. گاهی او شخصی را می بیند که وجود ندارد ولی با همان شخص فرضی هم، گفت و گو می کند؛ او دارد با خودش صحبت می کند. وقتی از او می پرسیم با چه کسی داری صحبت می کنی، می گوید مگر شما صدای او را نمی شنوید؟ تعجب می کند که ما او را نمی بینیم و صدایش را نمی شنویم. گاهی این صداها به او دستورهای خطرناکی می دهند، مثلاً به او فرمان می دهند خودش را از پنجره به بیرون پرتاب کند، یا به او دستور می دهند خودش یا کس دیگری را بکشد. ناگهان می بینید او به کسی حمله می کند و او را کتک می زند. او تقصیری ندارد، به او فرمان داده اند که چنین کند. این صداها همیشه به این ترسناکی هم نیستند. گاهی با او شوخی می کنند، می گویند و می خندند.

بیمار بویی را حس می کند که دیگران آن بو را حس نمی کنند. معمولاً بوهای بدی مشامش را می آزارد، بوهایی که خوش آیند نیستند: بوی تعفن، بوی نجاست، بوی سوختگی و بوهای بد دیگر.

طعمی را حس می کند که دیگران آن را نمی چشند. غذایی را می خورد و می گوید: «مزه ی سم می دهد، مزه ی تریاک می دهد» دیگران می چشند، می بینند چنین نیست.

بیمار حس می کند زیر پوستش یا روی بدنش چیزی دارد راه می رود. مثلاً سوسکی حرکت می کند. وحشت می کند و واکنش نشان می دهد ولی دیگران سوسکی نمی بینند. بیمار تعجب می کند که دیگران آن را نمی بینند.

مردم عادی گاهی اوقات این پدیده را هذیان می نامند. این ها توهم نام دارد. هذیان نشانه ی دیگری است. هذیان (Delusion) عقاید ثابت و پندار باطلی است که با اوضاع، احوال، شرایط، و سطح فرهنگی و هوش فرد منطبق نیست. مثلاً او می پندارد ناپلئون است یا خیال می کند کسی در پی آزار و اذیت اوست و می خواهد به او آسیب برساند. هر هذیانی سه خصوصیت دارد: عقیده یا فکر باطلی است، با سابقه ی شخصی او همخوانی ندارد، و هیچ استدلالی او را از اشتباه در نمی آورد.

به عنوان مثال؛ فردی در روستایی بزرگ شده و از کودکی به او گفته اند حمام ده جن دارد، بنابراین او می ترسد که تنها به حمام برود. ولی اگر به همین روستایی درس بدهیم، به او آموزش بدهیم که اصولاً جن چیست، و… او دانش و استدلال را می پذیرد و در باورش تجدید نظر می کند. فرد هذیان گو هیچ استدلال و منطقی را نمی پذیرد. بنابراین اگر روزی یکی از دانشجویان سال ششم پزشکی گفت در لباسش جن پیدا شده، شما نشانه ی خوبی برای روان پریشی اش به دست آورده اید. البته با یکی دو نشانه نمی توان به تشخیص رسید. ما باید به مجموعه ای از نشانه ها دست پیدا کنیم. فردی در شهر از خواب بر می خیزد و می گوید همسایه ها توطئه کرده اند تا او را بکشند. همسایه ها همه آدم های خوب و مهربانی هستند. هیچ سابقه ی دشمنی با او در گذشته نداشته اند، وابستگان هرچه می کوشند او را از این پندار غلط بیرون آورند، نتیجه ای نمی گیرند.

هذیان در زمینه های گوناگون بیان می شود. فرد می پندارد با ارواح و ماوراءالطبیعه ارتباط دارد. هذیان گناه دارد، می پندارد در گذشته گناهان سنگینی مرتکب شده است و مسئول آسیب و زیان فلاکت بار دیگران است. می پندارد کسی را زیر گرفته و کشته است، دست به قتل کسی زده است. خودش را به پلیس معرفی می کند؛ می گوید من آدم کشته ام ولی پلیس هیچ مقتولی پیدا نمی کند. بعد از معاینه، معلوم می شود که طرف روان پریش است. شخص خیال می کند کسی عاشق او شده است. مثلاً هنرپیشه ای را در فیلم دیده است و فکر می کند او یک دل نه، صد دل عاشق او شده است. او هم گرفتار عشق هنرپیشه می شود. برای هنرپیشه نامه های عاشقانه و هدایا می فرستد.

توهم و هذیان و قطع ارتباط با واقعیت، خاص روان پریشی است و بیماران روان نژند (Neurosis) و اشخاص دارای اختلال شخصیت این نشانه ها را ندارند.

چه تفاوت هایی بین روان نژندی ها (نورُزها) و روان پریشی ها (سایکوزها) وجود دارد؟

از آن جا که تقسیم بندی اختلالات روانی قراردادی است، احتمال دارد در آینده دگرگون شود، و اگر خصوصیات کسی در یکی از این گروه ها بگنجد، دلیل آن نمی شود که خصوصیات گروه دیگر را نمی تواند داشته باشد. گاهی اوقات تداخل پیش می آید.

نشانه های بیماری های روانی دو دسته هستند:

دسته ی اول نشانه های روان پریشی که شدیدند؛ مانند توهم، هذیان، قطع ارتباط با واقعیت، گوشه گرفتن های شدید، قطع ارتباط کلامی با دیگران، اعتصاب غذا کردن و اختلال فکر و بی ربط بودن کلام، که این ها نشانه های روان پریشی است.

دسته ی دوم نشانه های روان نژندی که خفیف اند مانند اضطراب، افسردگی خفیف، حالت های وسواسی، نمایشی بودن و تلاش برای جلب توجه دیگران، اختلال خواب و تغذیه و اشتها، اختلال انرژی و جنسی و انواع دردها و سوء کارکردهای اندام های بدن که ممکن است مدت ها ذهن شخص و پزشک را متوجه خود کند. مثلاً دستگاه قلب سالم است ولی بیمار تپش قلب دارد، سر درد دارد ولی خودِ سر مشکلی ندارد، کمر درد دارد ولی کمر اشکال عضوی ندارد. اندام هایی گزگز می کند، سرد و گرم می شود، گُر می گیرد، عرق می کند، مورمورش می شود، بدن یخ می کند، داغ می شود، عضوی احساس درد و سوزش می کند.

منبع: جلیلی، احمد؛ (۱۳۸۶)، شناخت بیماری های روانی، تهران: نشر قطره.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • خوب ()

  • بی فایده ()

  • متوسط ()

  • عالی ()

مطالب مرتبط :

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : اختلالات, نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 18 مهر 1396 ساعت: 3:11

خبرنامه