آیا داروهای اعصاب و روان اعتیادآور هستند؟

ساخت وبلاگ

کافی است که به تعریف اعتیاد و احتیاج دقیق تر توجه کنیم. انسان زمانی به چیزی معتاد می شود و زمانی دیگر به چیزی محتاج. اعتیاد و احتیاج با هم خیلی فرق دارند. انسان وقتی معتاد تلقی می شود که بدنش به ماده ای که مصرف می کند احتیاج نداشته باشد؛ مانند سیگار، هروئین، الکل و تریاک و داروی غیر ضروری. خود فرد آن ها را مصرف می کند و رفته رفته به آن معتاد می شود و به هر قیمتی شده آن را تهیه می کند. در صورت مصرف این نوع مواد، در مکانیزم طبیعی بدن انسان نوسان و عدم تعادل به وجود می آید. به این دلیل که بدن برای ادامه ی عملکردهای طبیعی اش، به آن ماده نیازمند می شود؛ این نیاز کاذبی که فرد مبتلا، به دست خودش برای بدنش به وجود آورده، اعتیاد نامیده می شود.

اما داروی فشار خون یا داروی ضد افسردگی یا هر داروی شفابخش، چنین وضعی ندارند. این داروها برخلاف مواد اعتیادآور عمل می کنند. یعنی، اشکالی در کارکرد بدن به وجود آمده که با کمک این داروها برطرف می شود. مثلاً آنتی بیوتیک ها بیماری عفونی را درمان می کنند و عوامل عفونت (میکروب، ویروس و…) را از بدن دور یا نابود می کنند. بعضی اوقات از آنتی بیوتیک ها هم کاری بر نمی آید. در مورد افسردگی و اضطراب هم دقیقاً همین گونه است. بعضی اوقات داروها برای درمان بیماری های روانی، کاملاً جواب نمی دهند. گاهی اگر دارو را کم کنیم، فشار بالا می رود و اگر دارو را قطع کنیم افسردگی عود می کند. چنانچه دارو را بی موقع کم کنیم، افسردگی تا حدودی دوباره خود را نشان می دهد. گاهی ضرورت دارد بیمار برای تداوم تندرستی و سلامتش ، دارویی را تا آخر عمر مصرف کند. این را می گوییم احتیاج.

اگر به مفهوم اعتیاد و احتیاج و تفاوت بین آن ها توجه کنیم، دیگر نمی گوییم کسی به دارو معتاد شده است. فرض کنیم کسی با تشخیص خودش رفته قرص والیوم خریده و هر شب می خورد و می خوابد. حال فرض کنیم فرد به مرحله ای رسیده که اگر شبی ده، پانزده، یا بیست عدد قرص والیوم نخورد، خوابش نمی برد. بله این اعتیاد است. ولی اگر پزشک متخصص، با توجه به نیاز بدن و نوع مشکل بیمار قرص والیوم تجویز کرده باشد، این دیگر اعتیاد نیست. بلکه به تشخیص پزشک این نیاز بدن بیمار برای رسیدن به یک تعادل نسبی است.

داروهای اعصاب و روان

داروهای روانی چه نوع عوارضی دارند؟

هیچ درمانی بدون عارضه نیست. در صورت ضرورت، سینه ی کسی را می شکافیم و قلبش را جراحی می کنیم. سینه اش را می بریم و به آن زخم می زنیم. این کار فی نفسه کار خوبی نیست، ولی صبر می کنیم تا بریدگی جوش بخورد، زخم خوب بشود. مسلماً بیمار مدت ها درد می کشد. چرا این کار را می کنیم؟ چرا با چاقو و ابزارهای پزشکی سینه ی کسی را می دریم؟ ما با مهارت پزشکی، قلبی را که دارد از کار می افتد جان دوباره ای می بخشیم.

در مصرف دارو هم همین قاعده صدق می کند، زمان و داروهای لازم کمک می کند تا فاسد از میان برود و سلامتی جایش را بگیرد. هر دارویی، چه در درمان بیماری های جسمی و چه در بیماری های روانی، ممکن است عارضه ای داشته باشد. بعضی از سازندگان دارو اعلام می کنند، این دارو یا آن دارویی که ساخته اند هیچ عارضه ای ندارد. بالاخره درصدی از داروها، هرچه قدر هم بی عارضه باشند، ممکن است در گوارش ، قلب، خون و… اثری نامطلوب باقی بگذارند. در روان پزشکی هم چون سایر رشته های پزشکی، ما از عوارض احتمالی ترسی نداریم و دارو را قطع نمی کنیم. البته وقتی تشخیص دهیم خطر عوارض بیش از خطر بیماری است، اصراری نداریم که دارو را عوض نکنیم. ولی وقتی خطر عوارض کمتر از خطر بیماری اصلی است، می گوییم آقا، خانم! تو زنده بمان ولی مهم نیست که ده کیلو به وزنت اضافه شود، این بهتر از این است که بروی خودت را به علت افسردگی بکشی، یا در رفتار اجتماعی آن قدر دچار اختلال شوی که تو را کنار بگذارند. اگر عارضه ی گوارشی مثل ترش کردن یا یبوست پیدا کردی نگران نباش، آن را درمان می کنیم و تو یک جوری آن را تحمل خواهی کرد. ولی اگر عارضه خیلی شدید باشد، آن دارو را قطع می کنیم.

با انتخاب درست دارو و انتخاب میزان مناسب آن می توان عوارض را از بین برد یا کم کرد. مثلاً فردی افسردگی دارد و با روزی ۱۵۰ میلی گرم دارو، بیماری اش کنترل خواهد شد. اگر ما از همان روز اول، ۱۵۰ میلی گرم تجویز کنیم، همه چیز را به هم ریخته ایم. بنابراین از ۲۵ میلی گرم شروع می کنیم و کم کم بر مقدار آن اضافه می کنیم تا به ۱۵۰ میلی گرم برسیم.

چنانچه دارویی تجویز کنیم که موجب مشکل گوارشی شود، آن دارو را با داروی پانسمان کننده ی معده همراه می کنیم، یا توصیه می کنیم با معده ی خالی مصرف نشود.

مصرف دارو تا چه اندازه در بهبود بیماری نقش دارد؟

بشر داروهایی را کشف کرده که می توانند اختلالات پیش آمده در مغز و اعصاب و غدد را اصلاح کنند. درمان از سه طریق دارو درمانی، روان درمانی و شوک درمانی صورت می پذیرد، اگر چه امروزه دارو درمانی حرف اول را می زند. ما دارو تجویز می کنیم تا فشار خون را تنظیم کنیم، دارو نمی گذارد فشار خون بالا برود و آن را در حد طبیعی نگاه می دارد. در مورد بیماری قند هم، همین امر صادق است. در بیماری های روانی هم دارو دقیقاً به همین گونه عمل می کند.

ممکن است گاهی اوقات درمان دارویی جواب ندهد، یا جواب دلخواه را ندهد. انتظار مردم از دارو زیاد است. در صورت نرسیدن به جواب مطلوب، دارو بدنام می شود. در بیماری های جسمانی گاهی اوقات بیمار مجبور است تا آخر عمر دارویی خاص را مصرف کند. ولی اگر کسی افسردگی داشته باشد و به او بگوییم تا آخر عمر باید داروی خاصی را مصرف کند، پذیرفتن آن برای بیمار دشوار می شود. می گوید: «من به قرص معتاد می شوم.» باید پرسید: «چه طور به قرص فشار خون معتاد نمی شوی ولی به داروی افسردگی معتاد می شوی؟!» همان طور که گفتیم میان بیماری های روانی و بدنی تفاوتی وجود ندارد و هر دو، مقوله ای پزشکی هستند.

چه زمانی لازم است بیمار بستری شود؟

در مواردی که بیمار نسبت به بیماری اش بصیرت ندارد، یعنی قبول ندارد که مریض است، یا خیال می کند تجربه ها و احساسات عجیب و غریبش ربطی به سلامت و بیماری او ندارد، یا وقتی که ممکن است به خودش صدمه ای بزند، در این صورت ضرورت دارد او را بستری کنند. وابستگان به کمک پزشکان و پرستاران، باید به رغم میل باطنی بیمار، اجباراً او را تحت درمان قرار دهند.

به اجبار بستری کردن، اصولاً در همه ی کشورها مسئله ی بسیار مهمی است. در این جا ما با مسائل حقوقی و آزادی فرد رو به رو هستیم. در بعضی از کشورها مانند آمریکا و کانادا با سادگی و راحتی نمی توان بیمار روانی را به اجبار و خلاف میل و رضایتش بستری کرد. گرچه از جهاتی این امر خوب است یعنی می تواند جلوی برخی از سوء استفاده ها را بگیرد، ولی برای جلوگیری از یک حادثه یا حتی گاهی برای جلوگیری از فاجعه ای پیش بینی ناپذیر، دست افرادی را که بیمار را دوست دارند و برای او نگران هستند، می بندد. این وضع به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک می کند.

در مواردی که درمان های سرپایی با موفقیت روبه رو نمی شود و پیشرفت بیماری ادامه پیدا می کند، ضرورت دارد چند روزی بیمار بستری شود تا درمان مراقبت های ویژه از او به عمل آید.

مورد دیگری که ضرورت دارد بیمار بستری شود، ابراز تمایل بیمار به خودکشی یا اقدام ناموفق به خودکشی است. از آن جا که امکان مراقبت از بیمار و جلوگیری از خودکشی، در بیمارستان های بسته بیشتر از خانه، جامعه و یا بیمارستان های دیگر وجود دارد، ضرورت دارد بیمار را بستری کنند. کسی که اقدام به خودکشی کرده و موفق نشده، برای بار دوم و سوم هم احتمالاً اقدام خواهد کرد.

مورد دیگری که ضرورت دارد بیمار بستری شود، نگرانی از آسیب رساندن او به دیگران است. در خودکشی، بیمار اول به خودش آسیب می زند و بعد دیگران را متوجه و ناراحت می کند. ولی این بیماران ممکن است به دلیل به هم ریختگی رفتار و هیجان هایشان ، یا تحت تأثیر افکار و اعتقادات هذیانی و توهمی، کسی یا کسانی را دشمن بپندارند و آن ها را به نحوی در معرض خطر قرار دهند. بیمار خیال می کند دارد از خودش دفاع می کند؛ به کسانی آسیب می زند که نه گناهی دارند و نه از مشکل بیمار خبر دارند. بیمار در خانواده، در محل زندگی و در جامعه، خطر آفرین می شود، و ممکن است به افراد دیگر آسیب هایی جدی برساند.

لازم است در این جا به نکته ای اشاره کنیم؛ این تصور باطلی است که بیماران روانی خطرناک اند. در آماری که گرفته شده، میزان جرم و اقدام به کارهای خلاف آن ها نسبت به افراد عادی در کل جمعیت کمتر است. شاید به این دلیل باشد که توانایی عملی کردن تصمیم های خود را ندارند. نباید از بیماران روانی ترسید، ان ها به اندازه ی افراد عادی هم قادر به خطا کردن نیستند.

منبع : جلیلی، احمد؛ شناخت بیماری های روانی، تهران: نشر قطره .

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • خوب ()

  • بی فایده ()

  • متوسط ()

  • عالی ()

مطالب مرتبط :

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : داروهای,اعتیادآور, نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 236 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 6:57

خبرنامه