سلین در خانه ای به نام زبان

ساخت وبلاگ
سلین در خانه ای به نام زبان

سلین در خانه ای به نام زبان در این مقاله با نگاهی به کتاب جان استارک درباره سفر به انتهای شب سلین به این نویسنده فرانسوی پرداخته شده است

موضوع سلین همچنان موضوع بغرنجی است؛ چه به لحاظ تضادی که میان ادبیات و مواضع سیاسی او وجود دارد و چه به این لحاظ که در بسیاری از مواقع تجربه زیسته او عین ادبیاتش انگاشته می شود و ادبیاتش عین تجربه زیسته اش، حال آن که به واقع چنین نیست و این موضوعی است که جان استارک در بخشی از کتاب «سفر به انتهای شب سلین» به آن پرداخته و نشان داده است که «سفر به انتهای شب» نه بیان مشتی تجربه و ماجرای واقعی که برای نویسنده اتفاق افتاده که یک اثر ادبیِ به دقت طراحی شده است. استارک در این کتابِ جمع وجور، غیرِمستقیم این واقعیتِ شاید بدیهی اما اغلب در عمل به فراموشی سپرده را گوش زد می کند که ادبیات آن قدر خوش مشرب و آسان گیر نیست که با آغوش باز به استقبال تجربه زیسته برود و آن را بی واسطه و بدون هیچ نظم و نسق و قرار و قاعده ای به خود راه دهد و با روی گشاده به هرچه صاحب تجربه از این در و آن در نقل می کند گوش سپارد. تجربه زیسته تنها با بدل شدن به زبان، با ابداعِ زبان، است که مجوز ورود به ادبیات را کسب می کند، و زبانِ هر تجربه، مولفه های برسازنده خود را صرفا از محیطِ زندگی نویسنده و خودِ آن تجربه نمی گیرد بلکه این زبان در ترکیب تجربه زیسته با تجربه زبانی قوی نویسنده است که پدید می آید و به ادبیات بدل می شود. این همان اصلی است که این تصور ساده انگارانه را که هرکس حامل داستانی است که کافی است بنشیند و قلم به دست بگیرد و آن را بنویسد تا به نویسنده بدل شود، باطل می کند. ازهمین روست که «دست زیادشدن» را، مثلا در ادبیات این سال های خودمان، نمی توان نشانه رشد ادبیات گرفت... بازگردیم به معضلِ سلین و سوء تفاهمی که ادبیات او گهگاه برانگیخته و می انگیزد: زبانِ سلین شاید در نگاهِ اول این تصور نادرست را پدید آورد که بهترین زبان برای نوشتنِ داستان، زبانی است عینا پیاده شده از نقل شفاهی. سلین اما رمان به رمان این باورِ غلط را پس زده است تا نشان دهد زبانِ ادبیات زبانی است که به زبان شفاهی باج نمی دهد، هرچند ممکن است مختصات این زبان را خلاقانه به خدمت گیرد و به کار بندد و در نهایت زبان خاصِ خود را ابداع کند. آثار سلین همچنین این خیالِ خام را نیز که مجموعه ای از تجربه های زیسته جذاب و متنوع، گاه خنده دار و گاه مخاطره آمیز، می توانند بی واسطه و بی هیچ تجربه زبانی و ادبی و بدون آشنایی با پشتوانه های ادبی به داستان بدل شوند، مردود اعلام می کنند. هستند آدم های خوشمزه ای با انبانی از خاطرات عجیب وغریب بی پایان که در مهمانی ها و محافل، حضار را با خاطراتشان ساعت ها سرگرم می کنند. این افراد گاه دستخوش این تصور ساده لوحانه می شوند (و البته گاهی هم شنوندگانِ خاطراتشان این وهم را در آن ها پدید می آورند) که کافی است قلم به دست گیرند و همین خاطرات را عینا مانند آن چه شفاهی نقل می کنند روی کاغذ بیاورند تا شاهکاری پدید آید.

در واقعیت اما چنین اتفاقی نمی افتد و حاصل کار معمولا بی مزه از آب درمی آید و هرگز آن فرحی را پدید نمی آورد که ناقلِ آن خاطرات در حین نقلِ شفاهی شان در حضار برانگیخته است. ادبیات، استندآپ کمدی نیست هرچند می تواند مولفه های استند آپ کمدی را هم در خود جذب و به سود خود مصادره کند و آن ها را خلاقانه به کار گیرد. اگر برخی مقلدان و شیفتگانِ درجه دوم سلین (از جمله برخی نویسندگان آمریکایی بامزه و بددهن) به اندازه او موفق نبوده اند و نیستند – هرچند توانسته باشند رضایت مخاطبان کم توقع تر و آسان گیرتر ادبیات را جلب کنند – ریشه این موفق نبودن، که البته در همه نویسندگان پیروِ سلین به یک اندازه نیست، در این است که آن ها نتوانسته اند در زبان، جهانی به وسعت جهان سلین خلق کنند و کارهای بعضی از این نویسندگان بیشتر به استندآپ کمدی های پیاده شده روی کاغذ شبیه است تا ادبیات. سلین اما زبان را تمام وکمال خانه خود ساخته بود و در سال های تبعید و طرد از جانب هم وطنانش به دلیل مواضع سیاسی که بروز داده بود، هرچه بیشتر در این خانه سکنی گزید. مواضع سیاسی سلین که همواره باعث شده ستایش از ادبیاتِ او با نوعی شرم و دل چرکینی همراه باشد، موضوعی است که صحبت از سلین همواره به شکلی اجتناب ناپذیر به آن کشیده می شود. جان استارک نیز در کتاب خود از این موضوع و تاثیر منفی آن بر ارزیابی ادبیات سلین غافل نبوده است. گرچه به قول استارک این که همچنان کسانی به خاطر رساله های سیاسیِ سلین مقام او را در ادبیات پایین می آورند «تنبیه را از حد گذراندن است» اما آن هایی را که در بحبوحه جنگ جهانی سلین را به دلیل مواضع اش طرد کردند نمی توان به جرمِ نداشتن ذوقِ ادبی محکوم کرد. برخوردی این گونه با نویسنده ای که در رساله هایش مواضعی فاشیستی اتخاذ کرده بود، در روزگارِ اشغالِ فرانسه و مصائبِ جنگ و اشغال، آن قدرها هم عجیب وغریب نیست. از ملتی که سرزمینش اشغال شده است و هر روز شبح مرگ را بالای سر خود می بیند نمی توان انتظار فارغ به قضاوت نشستن در باب ماهیت هنری یک اثر، فارغ از مواضع سیاسی نویسنده اش، را داشت. ادبیات اما حوصله می کند تا وقتش برسد و زورِ ادبیات دست آخر می چربد. استارک جایی از کتاب خود با اشاره به «سفر به انتهای شب» می نویسد: «مهم ترین انگیزه سلین این بود که به زور وارد ادبیات شود و صدایی را وارد آن کند که تابه حال هیچ پیشینه ادبی نداشت، نوعی صدای سرخورده و آزرده و عامیانه، بدون آنکه ذره ای ایده آلیسم آن را نرم کند.» این صدا به نظر می رسد که پیروز شده است، هرچند ممکن است همچنان عده ای نق بزنند که سلین باید در تبعید ابدی بماند. این نق زدن ها زیاد مهم نیست. سلین در خانه زبان جای خود را محکم کرده است و ادبیاتش همچنان زهرِ خود را می ریزد. شاید آن ها که به قول استارک همچنان سلین را تنبیه می کنند از این زهر بیشتر هراس دارند تا رساله های فاشیستی او. این جاست که ادبیات آن روی سازش ناپذیرِ خود را نشان می دهد؛ آن چه را که ادبیات اصیل را همواره تروتازه و چالاک نگه می دارد.

منبع : روزنامه شرق

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 1:08

خبرنامه