عشق چیست؟

ساخت وبلاگ
عشق چیست

عشق چیست مقاله ی زیر متن مصاحبه ای است که با دریدا فیلسوف الجزایری تبار فرانسوی و پدیدآورندهٔ فلسفهٔ واسازی , انجام شده است و در آن نظر دریدا راجع به عشق و جنبه های مختلف عشق به بحث گذاشته شده است

دیدگاه ژاک دریدا (فیلسوف) درباره عشق:

مصاحبه کننده: چیزی که همه می خواهند بدانند این است که نظرتان درباره ی عشق چیست؟

دریدا: درباره ی؟

مصاحبه کننده: درباره ی عشق [مصاحبه کننده که لهجه ی انگلیسی داردL'amour (عشق) را اشتباه و شبیه به La mort (مرگ) تلفظ می کند.]

دریدا: عشق یا مرگ؟

مصاحبه کننده: مرگ نه! عشق. درباره ی مرگ به اندازه ی کافی شنیدیم.

دریدا: عشق

مصاحبه کننده: بله

دریدا: چیزی ندارم درباره ی عشق بگویم. هیچ! حداقل یک سوال بپرسید. اینطور نمی توانم درباره ی عشق حرف بزنم. نمی توانم به شکلی عمومی درباره عشق حرف بزنم. نمی توانم. شاید می خواهید به تماشاچیانتان بگویید که من هیچ چیز ندارم درباره ی عشق بگویم، هیچ چیز کلی

مصاحبه کننده: خب آیا می توانید بگویید چرا این موضوع قرن هاست که مورد توجه فلاسفه قرار دارد؟ این یک سوژه ی فلسفی مهم است. اینطور نیست؟

دریدا: نه! نباید این را از من بپرسید. چرا فلاسفه اغلب از عشق حرف زدند؟ فلسفه اینچین آغاز شد… .نه! نه! ناممکن است. وقتی می خواهم به شکلی کلی درباره ی عشق فکر کنم، خلائی در مغزم احساس می کنم. همین طور درباره ی این سوال که چرا فلاسفه زیاد از عشق حرف زدند. وقتی به این موضوع فکر می کنم، یا ذهنم خالی می شود یا افکار کلیشه ای به ذهنم میاید.

مصاحبه کننده: این موضوعی ست که بسیار مورد علاقه ی افلاتون بوده و شما هم می توانید درباره اش حرف بزنید.

دریدا: نخستین پرسشی که می توان در این باره طرح کرد، که درباره اش کمی تحقیق کرده ام: بحث درباره ی تفاوت بین چه کسی و چه چیزی است. (کی و چه) آیا عشق، عشق به کسی ست یا عشق به چیزی؟

خب فرض کنیم که من کسی را دوست دارم. آیا من کسی را به خاطر یگانگی ِ مطلقش دوست دارم؟ یعنی آن چه هست. تو را. چون تو تو هستی. یا این که خصوصیات خوبت را دوست دارم، زیبایی ات را، هوش ات را.

آیا آدم کسی را دوست دارد یا چیزی را در کسی دوست دارد؟

فرق بین «کی» و «چی» در قلب و بطن موضوع عشق، قلب را دو پاره می کند. چون لرزش قلب…

خب گفته میشه که عشق لرزش و تپش قلب است…

آیا من با تپش های قلبم، کسی را به خاطر بی همتاییِ مطلق آن شخص، دوست دارم؟

یا شیوه ی بودنِ آن شخص را دوست دارم؟

عشق اغلب با گونه ای اغوا آغاز می شود. آدم جذب کسی می شود چون او اینطورری یا آن طوری ست و برعکس عشق زمانی شکست می خورد و می میرد که می گوییم آن شخص لیاقت عشق مرا نداشت. …

او اینطوری یا آن طوری که فکر می کردم نبود…

پس به نظر می رسد که مرگ عشق به این دلیل فرا می رسد که کسی را به خاطر بودنش (هستی اش) دوست نداریم…

بلکه به خاطر این چیز و آن چیز دوستش داشتیم…

یعنی آدم بیشتر چیزی را دوست دارد تا کسی را. و تاریخ عشق در بطن اش به کی و چه تقسیم شده است. بنابراین موضوع هستی پیش می آید…

به فلسفه برگردیم. پرسش هستی: نخستین پرسشِ فلسفه درباره ی هستی ست. هستی چیست؟

پرسش درباره ی هستی و بودن هم خود به «چه کسی» و «چه چیز» تقسیم می شود. آیا هستی کسی است؟ یا چیزی؟

من دارم به شکلی انتزاعی در این باره حرف می زنم و فکر می کنم دوست داشتن، آغاز به دوست داشتن و پایان دادن به دوست داشتن در تسخیر همین برهان است: چه کسی؟ و چه چیز؟

به خودتان می گویید: من به کسی وفادارم که بی همتاست و کسی دیگر جای او را نمی گیرد اما بعد متوجه می شوید که او همان کسی نیست که فکر می کردید دوستش دارید، آن خصوصیات، آن تصویر و چیزهایی را ندارد که فکر می کردید در او دوست دارید.

بنابراین وقتی تفاوت بین چه کسی و چه چیزی به میان می آید، وفاداری در معرض تهدید قرار می گیرد.

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 222 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 16:00