ناخودآگاه متعالی

ساخت وبلاگ

تکیه بر هستی معنوی، شخصی و وجودی است که باعث یکپارچگی انسانیت می شود. بدین سان، فقط هسته معنوی است که یگانگی و تمامیت انسان را تشکیل داده و  تضمین می کند، تمامیت در این بافت به معنای یکپارچگی جسمی، روانی و معنوی است. به اعتقاد فرانکل، این تمامیت سه گانه انسان بودن، انسان را کامل می کند.

به هیچ روی نمی توان سخن گفتن از انسان را به عنوان صرفاً کل روان- تنی توجیه کرد. تن و روان می تواند وحدتی ایجاد کند، یعنی وحدت روانی- فیزیکی، اما این وحدت نماینده تمام انسانیت نیست. این تمامیت، بدون معنویت، که زمینه اساسی آن است، نمی تواند وجود داشته باشد. تا زمانی که از تن و روان سخن بگویم، تمامیت ما رخت بربسته است.

تعالی(Transcendence)

تعالی، در واقع، این عقیده است که معنای غایی (Ultimate meaning) در زندگی هست. معنایی که نه به انسان های دیگر، نه به طرح و برنامه ما و نه حتی به وقار و متانت ما منوط است. این اشاره ای است به خدا یا معنای معنوی.

این تلقی، اگزیستانسیالیسم فرانکل را اگزیستانسیالیسم های دیگر مانند ژان پل سارتر متمایز می کند. سارتر و دیگر اگزیستانسیالیست ها، استدلال می کنند که زندگی اساسا بی معناست و ما باید شجاعت مواجهه با این بی معنایی را داشته باشیم. سارتر می گوید ما باید بیاموزیم که بی معنایی غایی را تحمل کنیم. در عوض، فرانکل می گوید که ما باید ناتوانی خود را در فهم تمام و کمال معناداری غایی زندگی بپذیریم.

افزون بر این، تجارب فرانکل در اردوگاه های مرگ بود که او را به این نتایج رساند: «به رغم همه بدویت های جسمی و روانی که در اردوگاه ها به اجرا در آمد، این امکان وجود داشت که حیات معنوی(Spiritual life) پر رنگ تر شود. زندانی ها می توانستند برای نیل به یک زندگی با غنای روحی و آزادی معنوی، خود را از محیط پیرامون وحشتناک شان دور نگه دارند. بی گمان این سخن در تقابل با دیدگاه زیگموند فروید در کتاب آینده یک پندار است که: «دین روان نژندی بی اختیار کلی نوع بشر است».

باید دانست که دیدگاه های فرانکل درباره دین و معنویت نگاهی خاص است. خدای او، خدای یک ذهن بسته و متعصب نیست. خدای یک فرقه خاص هم نیست. خدای او، حتی خدای دین نهادینه(institutional religion) هم نیست، بلکه خدای ضمیر بشری (God of The Inner human being) است، خدای قلب است. او یادآور می شود که حتی یک بی خدا(atheist) یا یک لاادری (agnostic) نیز مفهوم تعالی را بدون کاربرد کلمه خدا می پذیرد.

ناخودآگاه متعالی(Transcendent unconscious)

این مفهوم به این معناست که انسان همیشه(حتی در سطح ناخودآگاه) در ارتباطی آگاهانه با تعالی قرار دارد. اگر شخص، به طور آگاهانه این چنین ارتباطی را خدا بنامد، شایسته است که از یک «خدای ناخودآگاه» سخن براند. باید متوجه باشیم که این خدای ناخودآگاه نیز چیزی شبیه کهن الگوهایی نیست که یونگ از آنها سخن می گوید. این خدا آشکارا متعالی و در عین حال، به غایت شخصی است و در درون همه ماست.

مراحل تحلیل وجودی در روان درمانی فرانکل

تحلیل وجودی یا لوگوتراپی(معنا درمانی) روش درمانی است که می خواهد انسان روان رنجور را با مسئولیت، خودآگاه کند. انسان در تحلیل وجودی از وجودش(existentiality) آگاه می شود. به عقیده فرانکل، تنها از منظر معنویت یا وجودی بودن است که می توان انسان را بر اساس مسئولیت توصیف کرد. بنابراین، در تحلیل وجودی یا لوگوتراپی نه سائق های نهادی و یا غرایز، بلکه خود (self) است که به آگاهی در می آید. در اینجا ایگو نیست که بر نهاد(id) آگاه می شود، بلکه خود است که بر خود، آگاه می شود. به عقیده فرانکل، روان کاوی با برداشتی مکانیکی از انسان، در نهایت او را ماشین واره ای دارای دستگاه روان می پندارد. ولی تحلیل وجودی در مقام لوگوتراپی مفهوم متفاوتی از انسان را در برابر برداشت روان کاوانه از انسان قرار می دهد.

تحلیل وجودی یا لوگوتراپی ۳ مرحله دارد:

  1. انسان بودن یعنی خودآگاهی و پاسخگو بودن. به عبارتی انسان در آگاهی از مسئولیت به اوج می رسد.
  2. در دومین مرحله تحلیل وجودی، پا به وادی معنویت ناخودآگاه می گذارد.
  3. تحلیل وجودی در مرحله سوم به دینداری ناخودآگاه در درون ناخودآگاه معنوی دست می یابد.

۱) تحلیل وجودی در مرحله اول بر آزادی اراده و مسئولیتی که از پس آن می آید، تأکید می کند و از این رو، مبنایی اگزیستانسیالیستی دارد. در واقع، آزادی انتخاب یکی از ابعاد هستی انسان است.

فرانکل بر این باور است که اگر بخواهیم سلامت روان داشته باشیم، آزادی انتخاب رفتار خود را داریم و باید این آزادی را به کار بریم. کسانی که این آزادی را تجربه نمی کنند، متعصبانه یا به جبر باور دارند یا بشدت روان نژند هستند. روان نژندها راه تحقق استعدادها و در نتیجه رشد و پرورش کامل انسانی خویش را می بندند. البته کافی نیست که احساس کنیم که آزادی انتخاب داریم، بلکه باید مسئولیت انتخابمان را هم بپذیریم. به عبارتی چنان بزی که گویی بار دومی است که زندگی می کنی و در بار اول همان خطا را کرده ای که اینک در حال انجام آنی. تلاش لوگوتراپی این است که بیمار را از وظیفه مسئولیت پذیری خود، آگاه کند.

لوگوتراپی انسان را بیش از هر چیز بر مبنای مسئولیتش تعریف می کند. اما انسان پاسخگو کیست؟ لوگوتراپی نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد. بیماران خود باید پاسخ ها را بیابند. لوگوتراپی تنها می تواند آگاهی بیمار را نسبت به مسئولیتش ارتقا بخشد و این مسئولیت شامل پاسخگویی به تفسیر زندگی نیز هست.

لوگوتراپی را می توان آموزش مسئولیت دانست. تأکید لوگوتراپی بر مسئولیت نه تنها آگاهی روز افزون بیمار را نسبت به مسئولیت خودش بر می انگیزد، بلکه مانع از موعظه درمانگر هم می شود. فرانکل می گوید: «لوگوتراپی به بیمار هدف نمی دهد. اگر چنین کند دیگر لوگوتراپی نیست». زندگی ما نتیجه انتخاب هایی است که در گذشته کرده ایم و آینده هم با تصمیماتی شکل می گیرد که امروز گرفته ایم.

۲) در مرحله دوم، تحلیل وجودی پا به عرصه معنویت ناخودآگاه می گذارد و با کشف ناخودآگاه معنوی، شناخت ناخودآگاه آشکار می شود. به باور فرانکل، در این ژرفناهای معنوی ناخودآگاه، انتخاب های وجودی بزرگی انجام می شود. نتیجه آنکه، پاسخگو بودن انسان به سطح ناخودآگاه می رسد؛ بدین سان انسان، افزون بر پاسخگویی آگاهانه باید پاسخگوی ناخودآگاه نیز باشد.

برای درک کامل این ادعا، به توضیح دو نوع ناخودآگاه می پردازیم. به اعتقاد فرانکل، نه تنها ناخودآگاه غریزی (لذات و نهاد)، بلکه ناخودآگاه وجودی یا معنوی نیز وجود دارد. پس، از نظر وی، محتوای ناخودآگاه به غریزه ناخودآگاه و معنویت ناخودآگاه تمایز می یابد. وی تذکر می دهد که فروید، تنها غریزه ناخودآگاه را می دید و از آن به صورت «نهاد» سخن می گفت؛ نزد فروید ناخودآگاه، نخست و پیش از هر چیز، مخزن غرایز سرکوب شده است، حال آن که، معنویت نیز می تواند ناخودآگاه باشد. از نظر فرانکل، هستی انسان، هستی معنوی است.

افراد باید از مسؤولیت حیاتی خود برای یافتن معنای زندگیشان از طریق هشیار سازی ضمیر ناخودآگاه معنوی خود اقدام کنند. اگرچه هشیار سازی ضمیر ناخودآگاه معنوی تنها یک مرحله ناپایدار در فرایند درمان است. هدف از این درمان در ابتدا تبدیل پتانسیل ناهشیار به رفتار هوشیار و سپس ایجاد راهی برای از بین بردن عادت ناهشیار است.

۳) تحلیل وجودی در مرحله سوم، به کشف دینداری ناخودآگاه در درون ناخودآگاه معنوی نایل می شود. فرانکل می گوید: این دینداری ناخودآگاه را باید در ربط و نسبتی نهان با تعالی فطری انسان فهمید.

ناخودآگاه متعالی به این معناست که انسان همیشه(حتی در سطح ناخودآگاه) در ارتباطی آگاهانه با تعالی قرار دارد.

فرانکل بر این نکته تأکید بسیار می نهد که رابطه ناخودآگاه انسان با خدا عمیقا شخصی است. به اعتقاد او، یونگ اسیر اشتباه بزرگی شد؛ یونگ جای صحیح دینداری ناخودآگاه انسان را نیافت و نتوانست خدای ناخودآگاه را در حوزه شخصی و وجودی قرار دهد، در عوض، آن را به حوزه غرایز نسبت داد که در آنجا دینداری ناخودآگاه دیگر موضوعی اختیاری نبود.

فرانکل می گوید: به اعتقاد یونگ، در درون انسان چیزی دینی وجود دارد، اما در این صورت دیگر انسان دینی نیست. چیزی در درون انسان او را به سوی خدا می راند، اما او انتخاب نمی کند و پاسخگو نیست. نزد یونگ دینداری ناخودآگاه مقید به دینی متعلق به ناخودآگاه جمعی است. یونگ بر آن است که دینداری ناخودآگاه چندان ربطی به تصمیم شخصی ندارد، بلکه فرآیندی اساسا غیر شخصی و جمعی است که در انسان روی می دهد، اما فرانکل بر این باور است که دینداری دقیقا از آن رو نمی تواند در اصل از ناخودآگاه جمعی برآمده باشد که دین متضمن شخصی ترین تصمیمات انسان است، هر چند که فقط در سطح ناخودآگاه باشد.

منابع:

  1. فرانکل، ویکتور. انسان در جستجوی معنا. ترجمهٔ دکتر نهضت فرنودی، مهین میلانی.
  2. دوآن، شولتس. روان‌شناسی کمال، الگوی شخصیت سالم. ترجمه گیتی خوشدل. نشر نو
  3. محمدپور، احمدرضا. ویکتور فرانکل: فرادیدی بر روانشناسی و روان درمانی وجودی. نشردانژه
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید.  جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در واتس آپ هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

تعداد بازدید : ۴۷

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 189 تاريخ : شنبه 4 مرداد 1399 ساعت: 19:20