نگاهی به فلسفه هنر افلاطون

ساخت وبلاگ

مقدمه :

اندیشیدن به چیستی و چونی هنر که آن را هنر اندیشی و یا به اصطلاحی جدیدتر فلسفه هنر می نامند ، تنها به نزد یونانانیان موجود است ولیک پیش از ایشان نیز فی المثل در میان ایرانیان نیز هنر اندیشی هایی موجود بوده است. اما با شِما و شمایل فلسفی تنها از آن فیلسوفان یونان است . در این مقاله کوتاه ابتدا نیم نگاهی داریم به زندگی افلاطون ، نخستین فیلسوف بزرگی که آثارش برای ما مانده ، و سپس می پردازیم به فلسفه هنر وی و البته در این میان نیز ناگزیریم که نظری گذرا به نظام فلسفی افلاطون اندازیم چرا که فلسفه هنر افلاطون در ذیل و ظل منظومه فکری وی جای می گیرد و معنا می یابد.

زندگی افلاطون :

افلاطون در سال ۴۲۸ ق. م در یک خانواده اشرافی و اصیل آتنی پا به دنیا ، دنیایی که بعدها آن را غیر حقیقی و غیر اصیل دانست ، گذاشت. نام اصلی او«آریستوکلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به خاطر تن تنومندش به او داده شد. وی در بیست سالگی برای تکمیل معارف خود شاگرد سقراط شد. این مصاحبت و شاگردی به مدت ده سال ادامه یافت. پس از محاکمه و اعدام سقراط در سال ۳۹۹ ق . م از آتن هجرت کرد و به گشت و گذار در آفاقِ عالم پرداخت و در این مسافرت ها چیزها دید و درس ها آموخت و البته خطرها نیز از سر گذراند .

افلاطون « وقتی که به سال ۳۸۷ پیش از میلاد به آتن برگشت ، مردی چهل ساله بود که در اثر تجربه اقوام مختلف و حکمت ممالک متعدد به بلوغ فکری رسیده بود ... او برای بیان افکار خود وسیله مکالمه را ابداع کرد » ( دورانت ، ۱۳۷۰ : ۱۶ ) افلاطون علاوه بر ابداع مکالمه و گفت و شنفت به عنوان روشی فلسفی یک آموزشکده معرفتی نیز در آتن بنیان گذاشت که به آکادمی نامبردار شد . آکادمی افلاطون جوانان را از شهرهای دور و نزدیک به سوی خود فراخواند و محفلی شد برای فکر و فهم و معرفت. یکی از این جوانان، ارسطو بود که بعدها در زمره بزرگ ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون با آنکه رییس آکادمی بود ، به تدریس نیز می پرداخت و شاگردانش از درس های او یادداشت ها برمی داشتند. بسیاری از آثاری که امروز از او یادگار مانده، حاصل این یادداشت هاست.

سرانجام افلاطون پس از حدود ۸۰ سال زندگی در سال ۳۴۷ ق . م چشم از جهان فروبست .

فلسفه هنر و زیبایی افلاطون :

ابتدا باید به این مطلب توجه داشته باشیم که زیبایی در گفت و شنفت های افلاطون تنها در آثار هنری تجلی نمی یابد . در واقع آنچه ما امروزه اثر هنری می خوانیم به نزد افلاطون « یکی از نتیجه های کار و تولید آدمی بود ، در حد تخنه یا فن جای می گرفت و هیچ تفاوتی با دیگر فرآورده های فن آوری انسانی نداشت . درست به همین دلیل افلاطون می توانست چنان ساده و راحت درباره نتایج اجتماعی اثر هنری نظر دهد ». ( احمدی ، ۱۳۸۷ : ۵۴ )

اما در خصوص منظومه فلسفی افلاطون که گفتیم فلسفه هنر و زیباییش در مدار آن می گردد ؛ این که ، این منظومه ستاره ای دارد که آن ، عالم مثل یا جهان ایده هاست که افلاطون آن را طی تمثیل غار در ابتدای کتاب چهارم جمهوری ارائه می کند. افلاطون در این نظریه بیان می کند که هر آنچه در این جهان محسوس هست سایه ای است و شبحی است از آنچه در جهان ایده و عالم مثل جای دارد . ( صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی ) .

این اندیشه را باید محور نظام فلسفی افلاطون تلقی کرد که عده زیادی آن را تحسین نموده و بزرگترین ابتکار وی شمرده اند و شماری نیز از آن انتقاد کرده و بابت آن بر افلاطون عیب گرفته اند . ارسطو که از جمله دسته دوم است ، می گوید : « افلاطون مثال را از محسوس منتزع نموده و واقعیت معقول را بدون جهت و سودی از مضاعف کردن محسوس ابداع کرده است و انسان را مواجه با دو واقعیت ساخته بدون این که بتوان فهمید چگونه می توان از یکی یه دیگری منتقل شد ». ( برن ، ۱۳۶۳ : ۴۹ ) در دوران جدید نیز نیچه و هیدگر بر عالم ایده و مثل افلاطونی ایراد گرفته و از آن به عنوان « خطای نخستین و بزرگ افلاطون » یاد کرده اند ( احمدی ، ۱۳۸۷ : ۵۷ ) . به هر تقدیر بحث اصلی ما نقد مثل افلاطونی نیست بلکه می خواستیم نقش محوری آن را در اندیشه افلاطون روشن کنیم .

دیدیم که افلاطون جهان محسوس را ، سایه و شبح و تقلیدی می شمرد از عالم مثل و ایده ، ُطرفه آنکه افلاطون در خصوص هنر نیز قایل است که هنر نیز سایه و تقلیدی است از همین جهان محسوس . از این رو تصریح می کند که : « اثر هنری فقط یک خیال و تصور است : تقلیدی از واقعیت آرمانی است و بنابراین از دیدگاه وجود شناسی محکوم است » . ( شالومو ، ۱۳۸۶ : ۲۷ ). البته اینجا لازم به تذکر است که لفظ تقلید یا میمه زیس ، که اُس و اساس شکل گیری اثر هنری است از نظر افلاطون ، یکی از پیچیده ترین اصطلاحات در زیبایی شناسی وی است زیرا « معنای اصلی آن پیوسته با حرکت دیالکتیکی قبض و بسط می یابد و به همین سان است مترادف های نزدیک و جانشین آن یعنی : متکسیس ( بهره مندی ) ، هومویوزیس ( همانندی ) و پاراپلزا ( شباهت ) » . ( بیردزلی ، ۱۳۸۷ : ۳ )

به هر روی افلاطون شان هنر را ، حکایت گری و تقلید از طبیعت می شمرد و از هنرمندان با عنوان طایفه مقلدان یاد می کند و بدان سبب که خودِ طبیعت را نیز حکایتی از عالم ایده ، که عالم حقیقت هست ، می داند « از همین جاست که هنرها در مرتبه دوم دوری از حقیقت صور جای می گیرند » . ( بیردزلی ، ۱۳۸۷ : ۴ )

در واقع می توان گفت که افلاطون دل خوشی از هنر و هنرمند ، بدان سبب که انسانها را از حقیقت بعید تر می کنند ، ندارد . و لذاست که عذر هنرمندان را از مدینه فاضله اش می خواهد و ایشان را از آرمانشهر رویایی بیرون می کند تا این حق دورکن ها ، موجبات تباهی و گمراهی اهالی مدینه فاضله و به خصوص جوانان را فراهم نیاورند .

رضا مهریزی

منابع :

۱- احمدی ، بابک ( ۱۳۸۷ ) حقیقت و زیبایی : درس های فلسفه هنر . تهران : نشر مرکز .

۲- برن ، ژان ( ۱۳۶۳ ) افلاطون . ترجمه سید ابوالقاسم پور حسینی . تهران : موسسه نشر هما .

۳- بیردزلی ، مونرو و جان هاسپرس ( ۱۳۸۷ ) تاریخ و مسایل زیباشناسی . ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی . تهران : انتشارات هرمس .

۴- دورانت ، ویل ( ۱۳۷۰ ) تاریخ فلسفه . ترجمه عباس زریاب . تهران : سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی

۵- شالومو ، ژان لوک ( ۱۳۸۶ ) نگره های هنر : فلسفه ، نقد و تاریخ هنر از زمان افلاطون تا روزگاران ما . ترجمه حبیب الله آیت اللهی . تهران : انتشارات سوره مهر .

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 143 تاريخ : شنبه 1 خرداد 1395 ساعت: 20:38