عطار مراحل هفتگانه ای را برای سیر و سلوک و طلب حقیقت و رسیدن به درجات عالیه خود سازی تا آگاهی کامل و رسیدن به دیدار روی دوست در نظر گرفته است:
۱. طلب
۲. عشق
۳. معرفت
۴. استغناء
۵. توحید
۶. حیرت
۷. فنا یا فناء فی الله.
این هفت وادی در منطق الطیر به این شکل بیان شده :
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است
۱. وادی طلب:
طلب آتشی است که به عنایت خداوند در جان سالک می افتد و شوقی عظیم برای دریافت حقیقت جان سالک را فرا میگیرد.
در این وادی ، سالک راه حقیقت، باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد.
در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او که در درون وی است، کند و کاو و جستجو نماید.
این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛ او باید سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بکوشد تا او را در پیدا و پنهان بیابد که عاقبت جوینده یابنده بود.
۲. وادی عشق:
درین وادی ، وجود طالب و سالک مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد.
او چون صراحی لبریز می شود . عشق وجودش را چنان پر می سازد که یکسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد.
عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی که جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون، سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد.
می سوزد و به یاد دوست، همه کس و همه چیز را دوست می دارد.
در این حال ، سالک خود را در مسیر و جریان کل کاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.
۳. وادی معرفت:
اینجا ، وادی شناخت است. به نظر عرفا ، اصل معرفت در شناخت خداوند است و به قول هجویری که در کشف المحجوب می فرماید:
"معرفت حیات دل بود به حق،
و اِعراض سر جز از حق،
و ارزش هر کس به معرفت بود
و هر که را معرفت نبود بی قیمت بود"
در این وادی ، عارف نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می کند و چشم دل و جان ، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود و بنا به تعبیری در اینجاست که عارف پاکدل ، چشم جانش به حقایق و رموزِ دستورهای دین و هدف انبیاء باز می گردد.
۴. وادی استغنا
درین مرحله ، صوفی و سالک چنان به « او » متکی می گردد که از همه چیز و همه کس جز او بی نیاز می گردد.
او خود را در کوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیکباره دل می کند و طمع می برد.
این وادی ، پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی ، پا گذاردن بر سر افلاک و نه گنبد میناست و اینجاست که سالک می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از عالم خاکی مشاهده کند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.
۵. وادی توحید:
اکنون عارف به وادی توحید می رسد .
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نا دیدنی است آن بینی
در این وادی ، چشم دل وی باز میشود ، موحّد شده و وحدت عالم را رویت میکند.
او مشاهده می کند که در جهان « یکی هست و هیچ نیست جز او » و بر هر چه می نگرد او را در وی می بیند.
در این حالت ، عارف همه چیز و همه جا را چون مظهر و آفریده اویند زیبا می بیند و می ستاید و به قول باباطاهر:
به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم
وی حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی که جلوه رخ دوست است دوگانگی و دوئیت می داند.
۶. وادی حیرت:
در این مرحله ، در دل عاشق و اهل الله ، در وقت تامل و تفکر و حضور ، حیرت و سرگردانی وارد می شود و آنگاه او چنان متحیر می شود که راه تفکر بسته میشود.
سالک به هر چیز می نگرد او را معرفتی جدید دست میدهد و سرگشته تر و حیرانتر از قبل میشود او در طوفان معرفت سرگردان می شود و در وادی حیرت مقیم.
۷. وادی فنا:
این مرحله ، مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بقای در حق.
در این حال ، منیّت و خود خواهی وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.
ابوسعید ابوالخیر می فرماید: « زندان مرد ، بود مرد است »
درین مرحله است که انسان به آزادگی مطلق می رسد .
فنا ، پایان راه سیر الی الله است و شروع بقاء بالله و یا شروع سیر فی الله.
در این حال است که انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لیاقت جانشینی خدا را و جایگاه خلیفه الهی را پیدا می کند.
و چنان غرق دریای افعال الهی می شود که نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی.
در اینجا سالک به ایمان کامل می رسد و تسلیم محض است.
یعنی مسلمان واقعی که هدف غائی و نهائی اسلام و هر دین توحیدی دیگر است ، تسلیم محض بنده است به اراده و مشیت او.
با تشکر از دوست عزیزم جناب آقای احمدی
مقالات بروز کشوری...محمد صالحی
برچسب : هفت شهر عشق,هفت شهر,هفت شهر عشق کجاست, نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 291