بازنمایی از خودبودگی و خودرویگی درشعر

ساخت وبلاگ

میلان کوندِرا شاعر و نویسنده ی روشنفکر کشور چک درباره ی شعر می گوید: «شعر را شاعران نمی آفرینند، از دیرباز درآن فراسو بوده است، شاعر تنها کاشف آن است.» برای اثبات و رسیدن به مفاهیمی معقول و منطقی در ارتباطِ باتعریف میلان کوندِرا درباره ی شعر که حداقل بتواند ذهن مخاطب را فانع سازد، بی گمان نیاز به بررسی «خودبودگی» و «خودرویگی» به عنوان دو پارامتر اساسی و مفید فایده تا که بتوانیم به نوعی فلسفیدن و نیل به مفاهیمی قریب به ذهن در ارتباط ِ با پدیده ای به نام شعر و تعریف این اندیشمند از شعردست یابیم.

با التفات و اتکا به تعاریف متفاوت و متنوعی که از دیر باز تا به امروز در لابه لای کُتُب ادبی و هنری از شعر شده است درمی یابیم که شعر از حیث معنایی، جایگاه و خاستگاه پر اهمیت و پر فراز و فرودی داشته و دارد .

به گونه ای که می توان شعر را نوعی نهاد نا آرام در جهان به شمار آورد که مدام درحین پوست اندازی است اما در این مبحث می توان دو نوع نگاه را برای مقوله ای بنام شعر مطرح نمود . نخست همان نگاه کوندِرا است که نوعی خودبودگی را در شعر نمایان می سازد .

در ثانی می توان به نگاهی دیگر به نام « خودرویگی » التفات داشت . درخودبودگی شعر مهمترین ویژگی که در ذهن و خیال عُقلای ادب می گنجد این است که شعر را می توان به دریایی تشبیه کردکه هرکسی به اندازه ی خودش از آن می تواندبرداشت نماید که بقول مولانا: "آب دریا را اگرنتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید .» بنابراین این نگاه می توان نوعی نگاه معنوی و معرفت شناسانه باشد که ریشه درموجودیت ،حرکت و جوهر طبیعت و هستی دارد ... نکته ی دیگر این که ،در خودبودگی شعر می توان به نوعی عقل گرایی در شعر دست یافت که این عقل گرایی می تواند از بسترهای موجود در طبیعت تزریق فهم نماید .

با این وجود، نگاه سوسور با نگاه کوندِرا در جوانبی نوعی خودبودگی در شعر محسوب می شوند زیرا که هردو بر دال و مدلول در شعر تاکید موکد دارند و معتقدند که در هر نشانه ای مفاهیم و مصادیقی نهفته است که کار شاعر کشف این مفاهیم و مصادیق می باشد . با این تعابیر در می یابیم که شعر نوعی نشانه است که وجود دارد و تنها موجودیت درونی آن است که توسط شاعر کشف و تصویر می شود . و دیگر این که، شعر می تواند در زوایایی نه خودِ نشانه بلکه شعور هر نشانه ای باشد که مهجور مانده و شاعر در دل آن نشانه به این شعور معنا می دهد .به عنوان مثال : شاعر وقتی مفاهیمی جدید را دردل یک درخت به عنوان یک نشانه درک و استخراج می کند و این مفاهیم جدید را با جامعه همراه می سازد ، بی گمان دست به آفرینشی فراتر از یک زبان عامیانه زده است که به این روند آفرینش شعر می گویند . به بیانی دیگر خودبودگی شعر فراتر از کلمه و زبان است به گونه ای که به مرحله ای از معرفت می رسد که می توان به آن شعر بی کلام و بی زبان گفت .

دیگر نگاه این که ، شعر نوعی فهم هنری می باشد که هم آموختنی است و هم آمدنی است . وقتی واژه ی آموختن به میان می آید دقیقن حرف « از » با این واژه همراه می شود و آنچه در ذهن تداعی می شود این که: « آموختن از چه چیزی یا چه کسی و یا یاد گرفتن از چه کسی و یا چه چیزی ؟» بنابراین کسی که می خواهد شاعر شود می تواند با بهره گیری از بسترهای ادبی و دانشگاهی ، خیلی از قالب ها ، قواعد و ضوابط و البته تکنیک ها و فنون ادبی و شعری را بیاموزد و در این زمینه نیز تبحری را پیدا کند ولی این نوع آموختن ما را شاعر نمی کند بلکه علم و شناخت شعر را به ما می آموزد .

ممکن است ما دکترای زبان و ادبیات فارسی داشته باشیم ولی شاعر نباشیم . از سویی دیگر همین آموختن می تواند ما را شاعر کند و ده ها مجموعه را هم بسُرایم اما این نوع اشعار را می توان اشعاری کوششی نامید که البته در دنیای امروز با توجه به شرایط و بسترهای حاکم در جامعه در زوایایی جوابگوست .

دیگر نکته این است که علاوه بر آموختن که خود قاعده ای در شعر محسوب می شود ، ما با نوعی آمدن هم در شعر تصادم داریم که این آمدن را می توان همان « خودرویگی » نامید . خودرویگی از تعاریفی است که با تعاریفی که از شعر شده است می تواند در زوایایی متفاوت جلوه نماید . در معنی لغوی خودرو یا خودرویگی به چیزی یا کسی گفته می شود که موجودیت خود را از خود می گیرد به مانند چشمه ای جوشان و خروشان که دردل خود می جوشد . یا به معنی خودزاده نیز بکار می رود . دیگر تعریف خودرو: به گیاهی گفته می شود که بدون تأثیرات طبیعی و انسانی در کوه و بیابان روئیده می شود و حتا میوه هم می دهد . به مانند : بوته ها و گیاهان کوهی و بیابانی که در زمین بایر می رویند .

با این وجود ، شعر را در زوایایی می توان نوعی خودرویگی دانست و شاعر را همان زمین بایری که آن گیاه در آن دایر و به اصطلاح رشد و نُمُو پیدا می کند . خودرویگی شعر همان آمدن شعر هم تلقی می شود به گونه ای که شاعر به نوعی ذات و درون بینی شهودی دراندرون خویش دست می یابد و به همین خاطر می باشد که زبان شعر بر روح و روان چربش بیشتری دارد تا زبان نثر و زبان محاوره .

در خودرویگی شعر ، چیزی به نام تلاش و کوشش از جانب شاعر اتفاق نمی افتد و آنچه که در درون شاعر بر می آید بر برون آن بدون آمادگی و تفکر قبلی می نشیند و دشت معرفت و انسانیت را سیراب می کند . با این تعابیر ، خودرویگی شعر نیاز به وابستگی و همبستگی ندارد و آنچه که متبادر به ذهن می رسد نوعی برآمدگی است که وجود و موجودیت خود را بدون هیچ سابقه و نوستالژیکی به تصویر می کشد .

با این تفاسیر ، در می یابیم که در ازمنه های تاریخ تا به امروز دو نوع شعر توسط شاعران مطرح بوده است . نخست شاعرانی که تجارب فردی و اجتماعی خود و مردم را در دو دنیای عینی و ذهنی در قالبی هنری برای جامعه تصویر می کنند .

درثانی شاعرانی که دارای انگاره هایی ناخود آگاه در ضمیر خویش هستند و این انگاره ها ارتباطی با دنیای بیرون از حیث ساختاری ندارند . به عنوان مثال : چینش های اجتماعی و بینش های تخصصی و علمی خود مسببی در جهت سُرایش شعر شاعر نیستند بلکه شعر به مانند میهمانی نادیده و ناخوانده بر خانه ی دلِ شاعر فرود می آید و فضای خانه ی دل ِ شاعر را آکنده از شعور و معنا می کند که البته چنین شاعر و شعری هم امروزه در بین جوامع کمتر یافت می شود ! چون حرکت امروزی شعر در مسیر ها و دالان هایی است که این مسیرها و دالان ها خود تعیین کننده ی تمایل ، ترآوش و تولد شعر به شمار می آیند.

عابدین پاپی

مقالات بروز کشوری...
ما را در سایت مقالات بروز کشوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان maghale بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 8 شهريور 1395 ساعت: 1:08